معنی مجری - فرهنگ فارسی معین
معنی مجری
- مجری((مَ را))
- محل جریان و عبور، جمع مجاری، مجرا
تصویر مجری
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مجری
مجری
- مجری
- رهگذر، گذرگاه، محل رفتن، محل عبور، راه، طریق اجرا شده، انجام یافته
فرهنگ لغت هوشیار
مجری
- مجری
- اجراء کننده، انجام دهنده
مجری حکم: کسی که حکم قانونی را به مرحله اجرا درآورد
فرهنگ فارسی معین