جدول جو
جدول جو

معنی ضباع - جستجوی لغت در جدول جو

ضباع
ضبع ها، کفتارها، جمع واژۀ ضبع
تصویری از ضباع
تصویر ضباع
فرهنگ فارسی عمید
ضباع
(ضِ)
ستاره های بسیارند اسفل از بنات نعش. (منتهی الارب). ستارگانی که بر سر و منکبین و عصای صورت بقّار واقع است
بطن الضباع، موضعی است. (منتهی الارب). وادیی است در بلاد عرب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ضباع
جمع ضبع، بازوان بازوها، جمع ضبع، ماچه کفتاران جمع ضبع
تصویری از ضباع
تصویر ضباع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رباع
تصویر رباع
ربع ها، یک چهارم چیزی، جمع واژۀ ربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضباب
تصویر ضباب
مه، بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید می شود و فضا را تیره می کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، ماغ، نژم، میغ، نزم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طباع
تصویر طباع
طبع ها، خوی ها، سرشت ها، نهادها، استعدادها، توانایی ها، چاپ ها، در طب قدیم مزاج ها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و هوا، جمع واژۀ طبع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباع
تصویر تباع
پیروی کردن، دنبال کسی رفتن، از پی کسی رفتن
تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضیاع
تصویر ضیاع
ضایع شدن، تلف شدن، تباه شدن، ضایعه، مرگ، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سباع
تصویر سباع
سبع ها، جانوران درنده، ددها، جمع واژۀ سبع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضیاع
تصویر ضیاع
زمین زراعتی و آب و درخت موجود در آن، زمین غله خیز، نابودی، ضیعت
ضیاع و عقار: زمین های کشاورزی و اموال خانه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ شِ)
بگشن آمدن اشتر ماده. (تاج المصادر بیهقی). آرزومند شدن ناقه به فحل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ضبعان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضُ عَ)
دختر زفر بن حارث که اشاره کرد پدر را به رها کردن بند قطامی و منت نهادن بر سر وی که اسیر بود و پس رها کرد او را و بخشید به وی صد ناقه پس گفت قطامی:
قفی قبل التفرق یا ضباعاً
و لایک موقف منک الوداعا.
(اراد یا ضباعه فرخم، ای قفی و دعینا ان عزمت علی فرقتنا فلا کان منک الوداع لنا فی موقف). (منتهی الارب)
دختر عامر بن صعصعه. رسول صلوات الله علیه او را بزنی کرد و نادیده طلاق گفت
دختر عامر بن قشیر، و آن ضباعۀ کبری و از صحابیات است. (منتهی الارب)
دختر عمران بن حصین. (منتهی الارب)
دختر عامر بن قرط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ عَ)
کوهی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ عا)
ضبعه. رجوع به ضبعه شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بضاع
تصویر بضاع
سیر آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضباب
تصویر ضباب
جمع ضب، سوسماران تژم نزم نژم تار میغ میغ نزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباع
تصویر قباع
خوک، بد دل، ترسو آیینه فراخ، خار پشت، گول: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیاع
تصویر ضیاع
بطلان، ضایع شدن، تباهی، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباع
تصویر طباع
جمع طبع، سرشت، طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابع
تصویر ضابع
تیز رفتار: اسپ، گردن پیچان یکسو رو: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبار
تصویر ضبار
به گونه رمن نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباع
تصویر رباع
چهار تائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضباط
تصویر ضباط
ضبط کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباع
تصویر جباع
کوته بالا، زشت رفتار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباع
تصویر سباع
فخر کردن، فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباع
تصویر رباع
((رَ))
نیکویی حال، شأن، طریقه، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباع
تصویر رباع
((رُ))
چهارگان، چهارچهار، چهارخال تاس در بازی نرد، هر چیز که مشتمل بر چهار قسمت باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سباع
تصویر سباع
((س))
جمع سبع، درندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضباط
تصویر ضباط
((ضَ بّ))
ضبط کننده، بایگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباع
تصویر طباع
((طِ))
جمع طبع، سرشت ها، خوی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طباع
تصویر طباع
((طَ بّ))
سازنده (هرچه که باشد)، شمشیرساز، کوزه گر، تیزهوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیاع
تصویر ضیاع
((ضَ))
تباه شدن، تلف گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضیاع
تصویر ضیاع
((ض یا ضَ))
جمع ضیعه، آب و زمین، دارایی
فرهنگ فارسی معین