جدول جو
جدول جو

معنی ضاحکه - جستجوی لغت در جدول جو

ضاحکه
مونث ضاحک: و دندانخند، سر نیزه تابان مونث ضاحک، دندانی که در وقت خنده پیدا گردد یکی از چهار دندان که کا بین انیاب و اضراس است جمع ضواحک
فرهنگ لغت هوشیار
ضاحکه
((حِ کَ یا کِ))
مؤنث ضاحک، دندانی که وقت که خندیدن پیدا شود، یکی از چهار دندان که مابین انیاب و اضراس است، جمع ضواحک
تصویری از ضاحکه
تصویر ضاحکه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
با هم خندیدن، به خنده آوردن
فرهنگ فارسی عمید
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاحکه
تصویر مضاحکه
((مُ حَ کَ یا کِ))
با هم خندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضحکه
تصویر ضحکه
خنده
کسی که بر مردم می خندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضاحک
تصویر ضاحک
خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، سبک روح، خنده رو، خنداخند، ضحوک، منبسط، خندنده، خندناک، خنده ناک، شکفته
فرهنگ فارسی عمید
خنده کننده، مرد خندان خندنده، سنگ تابان، رای روشن، ابر درخشدار خندان خندنده، (رمل) هم شکلی است که آن را لحیان نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار خنده، خنده. آن که بر وی خندند مسخره. یکبار خندیدن، خند خریش (در لاروس: ضحکه آمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضاحک
تصویر ضاحک
((حِ))
خندان، خندنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضحکه
تصویر ضحکه
((ضَ کَ یا کِ))
آن که بر وی خندند، مسخره
فرهنگ فارسی معین