معنی ضاحک ضاحک خندان، خنده کننده، درحال خندیدن، سبک روح، خنده رو، خنداخند، ضحوک، منبسط، خندنده، خندناک، خنده ناک، شکفته تصویر ضاحک فرهنگ فارسی عمید
ضاحک ضاحک خنده کننده، مرد خندان خندنده، سنگ تابان، رای روشن، ابر درخشدار خندان خندنده، (رمل) هم شکلی است که آن را لحیان نیز گویند فرهنگ لغت هوشیار
ضاحک ضاحک خندان. (دهار). خندنده. (منتهی الارب). مرد بسیارخند. (منتهی الارب). خنده کننده، رأی ضاحک، ظاهر. غیرملتبس، سنگ درخشنده. (مهذب الاسماء). سنگ نیک سپید نمایان در کوه. (منتهی الارب) ، ابر که سایه افکند. (مهذب الاسماء) ، ابر بابرق. (منتخب اللغات) ، روضه ضاحک، موضعی است در صمان. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
ضاحک ضاحک آبی است در بطن السّر، بسرزمین بلقین شام. (معجم البلدان)برقۀ ضاحک، جائیست به دیار بنی تمیم. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
ضحاک ضحاک بسیار خنده کننده، از شخصیتهای ستمگر شاهنامه، ایرانیان از گذاشتن این نام روی پسران پرهیز می کنند فرهنگ نامهای ایرانی
ضواحک ضواحک دندانخند چهار دندان پیش جمع ضاحکه دندانهای جلو دهان که هنگام خنده نمایان شود فرهنگ لغت هوشیار