جدول جو
جدول جو

معنی ضاحکه

ضاحکه((حِ کَ یا کِ))
مؤنث ضاحک، دندانی که وقت که خندیدن پیدا شود، یکی از چهار دندان که مابین انیاب و اضراس است، جمع ضواحک
تصویری از ضاحکه
تصویر ضاحکه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ضاحکه

ضاحکه

ضاحکه
مونث ضاحک: و دندانخند، سر نیزه تابان مونث ضاحک، دندانی که در وقت خنده پیدا گردد یکی از چهار دندان که کا بین انیاب و اضراس است جمع ضواحک
فرهنگ لغت هوشیار

ضاحکه

ضاحکه
تأنیث ضاحک، دندانی که در وقت خنده پیدا گردد. (منتهی الارب). دندانهائی که از خنده بنماید. یکی از چهار دندان که پس از نیشتر باشد. نام دندانی که پس از نیش بود. چهار دندان که مابین انیاب و اضراس است. (منتهی الارب). یکی از دندانهای ضواحک. ج، ضواحک
لغت نامه دهخدا

مضاحکه

مضاحکه
مضاحکه و مضاحکت در فارسی: همخندی، بیشخندی ابهم خندیدن، غلبه کردن برکسی در خنده
فرهنگ لغت هوشیار

زاحکه

زاحکه
تأنیث زاحک. شتر درمانده و خسته. (اقرب الموارد). رجوع به زاحک شود
لغت نامه دهخدا

ضاحیه

ضاحیه
تأنیث ضاحی. کرانۀ چیز: ضاحیه کل شی ٔ، کرانۀ ظاهر هر چیزی. (منتهی الارب). ج، ضواحی، آشکار. یقال: فَعلَه ضاحیه، ای علانیه. (منتهی الارب) ، ضاحیهالمال، اشتری که بوقت چاشت آب خورد. (منتهی الارب) ، ضاحیه البصره، خلاف باطنۀ آن است، از شهر آن سوی که صحرا بود، نامیست آسمان را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

مضاحکه

مضاحکه
باکسی خندیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار چ بنیاد فرهنگ) (از اقرب الموارد) ، غلبه کردن بر کسی در خندیدن. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا