- صَدَّ
- منصرف کردن، تنه
معنی صَدَّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محدود کردن، پایان، مرز گذاشتن، تیز کردن، محصور کردن
تکرار کردن، درست است، صدا دادن، صدای بلند دادن، داد زدن، برق زدن
ریختن، برای ریختن، مرغ را چرب کردن
سکّه ضرب کردن، ساز
شمردن، شمارش، شمارش کردن
گرفتگی کردن، سد
رد کردن، برای پاسخ دادن، جواب تند دادن
سفت کردن، او کشید
کشیده شدن، تمدید کنید
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
به طرز باورنکردنی، به شکلی باورنکردنی، به طرز شک برانگیز
معتبر، باور کرد، با اعتبار