معنی شَدَّ
شَدَّ
سفت کردن، او کشید
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با شَدَّ
حَدَّ
حَدَّ
مَحدود کَردَن، پایان، مَرز گُذاشتَن، تیز کَردَن، مَحصور کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
صَدَّ
صَدَّ
مُنصَرِف کَردَن، تَنِه
دیکشنری عربی به فارسی
عَدَّ
عَدَّ
شِمُردَن، شُمارِش، شُمارِش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَمَّ
شَمَّ
اِستِنشاق کَردَن، بو کِشیدَن، بو کَردَن، بوییدَن، موم مالیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَلَّ
شَلَّ
فَلَج کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَكَّ
شَكَّ
بی اِعتِمادی کَردَن، شَک، شَک کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَقَّ
شَقَّ
شِکاف ایجاد کَردَن، بُرِش، بُرِش دادَن، بُریدَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَعَّ
شَعَّ
جَرَقِّه زَدَن، او پَرتو زَد
دیکشنری عربی به فارسی
سَدَّ
سَدَّ
گِرِفتِگی کَردَن، سَد
دیکشنری عربی به فارسی