معنی سَدَّ
سَدَّ
گرفتگی کردن، سد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با سَدَّ
حَدَّ
حَدَّ
مَحدود کَردَن، پایان، مَرز گُذاشتَن، تیز کَردَن، مَحصور کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
صَدَّ
صَدَّ
مُنصَرِف کَردَن، تَنِه
دیکشنری عربی به فارسی
عَدَّ
عَدَّ
شِمُردَن، شُمارِش، شُمارِش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَّ
سَبَّ
تَوهِین کَردَن، فُحش داد
دیکشنری عربی به فارسی
رَدَّ
رَدَّ
رَد کَردَن، بَرایِ پاسُخ دادَن، جَواب تُند دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَدَّ
شَدَّ
سِفت کَردَن، او کِشید
دیکشنری عربی به فارسی
سَمَّ
سَمَّ
مَسموم کَردَن، سَمّ
دیکشنری عربی به فارسی
سَرَّ
سَرَّ
لَذَّت بُردَن، راز، سَرگَرم کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
مَدَّ
مَدَّ
کِشیدِه شُدَن، تَمدِید کُنید
دیکشنری عربی به فارسی