جدول جو
جدول جو

معنی صوط - جستجوی لغت در جدول جو

صوط
(صَ)
آواز آب که ایستادنگاه او تنگ و دراز باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صوط
پارسی تازی گشته سوت آوای آب هنگام گذر از جای تنگ
تصویری از صوط
تصویر صوط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوغ
تصویر صوغ
فرورفتن آب در زمین، ریختن هر چیز گداخته در قالب، آفریدن، ساختن کلمه از کلمۀ دیگر بر شکل مخصوص، مثل، مانند، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوت
تصویر صوت
صدا، در موسیقی نغمه، آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوط
تصویر شوط
یک بار گردش و حرکت از محلی تا محل دیگر، هر دوره از اسب دوانی، هر بار که شخص دور کعبه طواف کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صور
تصویر صور
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، برغو
صور اسرافیل: در روایات، شیپوری که اسرافیل در روز رستاخیز دو نوبت در آن می دمد، در مرتبۀ اول همۀ زندگان می میرند و در بار دوم تمام مردگان زنده می شوند، برای مثال خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل / غریو سبحۀ رضوان و زیور حورا (خاقانی - لغت نامه - صور اسرافیل)
صور صبحگاهی: کنایه از آه، ناله، زاری و فغان هنگام صبح، برای مثال به صور صبحگاهی بر شکافم / صلیب روزن این بام خضرا (خاقانی - ۲۴)
صور نیم شبی: کنایه از آه، ناله، زاری و فغان در نیم شب، برای مثال به صور نیم شبی در شکن رواق فلک / به ناوک سحری برشکن مصاف قضا (خاقانی - ۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوط
تصویر غوط
درآمدن در چیزی، داخل شدن، فرو شدن، فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صور
تصویر صور
صورتها، چهره ها، جمع واژۀ صورت
صور فلکی: در علم نجوم صورت های فلکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صون
تصویر صون
نگه داشتن، حفظ کردن، نگهداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوب
تصویر صوب
جهت، طرف، جانب، ناحیه
فرهنگ فارسی عمید
(صَطَ)
شلغم بری است بلغت مغرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شوندر. (تذکرۀ ضریر انطاکی). چغندر
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوح
تصویر صوح
دیواره در کوهستان، کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صور
تصویر صور
جمع صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صون
تصویر صون
نگاهداشتن چیزی را، نگاهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوف
تصویر صوف
پشم گوسفند، و یا بعضی از حیوانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوت
تصویر صوت
آواز، بانگ، فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوب
تصویر صوب
راست و درست
فرهنگ لغت هوشیار
مار، پنبه، بلند بالا مرد، باشه، شب پره، خرد و ریزه، سخت پیکار، دلیر، گشن تیزورن (ورن شهوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوط
تصویر غوط
فرو شدن، داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوص
تصویر صوص
تنها خور زفتی که پنهان از دیگران می خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوع
تصویر صوع
تند گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوغ
تصویر صوغ
آفریدن، فرو رفتن آب بزمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوق
تصویر صوق
راندن از پس بازار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوک
تصویر صوک
شوس شوسر آب (منی)، بوی خوش گرفتن جامه و پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صول
تصویر صول
تاختن، دست درازی، برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوم
تصویر صوم
باز ایستادن از خوردن، روزه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوط
تصویر شوط
هر باری که شخص دور کعبه طواف کند
فرهنگ لغت هوشیار
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط
فرهنگ لغت هوشیار
روسی سنگ اندازه ای است در روسیه برابر با 16 کیلوگرم جگر گوسفند، خوراک قلیه که از پوت سازند قلیه پوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوط
تصویر خوط
شاخه نازک شاخه یکساله، نیک آفرید (نیکو خلقت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روط
تصویر روط
پارسی تازی گشته رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوط
تصویر ذوط
ناهنجاری آرواره، مردم پست به گونه رمن (به صیغه جمع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوطل
تصویر صوطل
شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوط
تصویر قوط
رمه گوسبندان
فرهنگ لغت هوشیار