با دادن مالی به کسی احسان کردن، عطیه، احسان، جایزه، مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا می بخشیدند صلۀ رحم: دید و بازدید و احوال پرسی از خویشاوندان، نیکی و احسان به خویشان و نزدیکان، اتحاد و پیوستگی خویشاوندان
با دادن مالی به کسی احسان کردن، عطیه، احسان، جایزه، مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا می بخشیدند صلۀ رحم: دید و بازدید و احوال پرسی از خویشاوندان، نیکی و احسان به خویشان و نزدیکان، اتحاد و پیوستگی خویشاوندان
پوست یا پوست خشک ناپیراسته، کفش، زمین یا زمین خشک یا زمین بی باران در میان دو زمین باران رسیده، بانگ میخ و مانند آن وقت فروبردن در چیز سخت، باران فراخ بسیار، باران کم و پریشان که یک یک افتد. از لغات اضداد است، پاره ای از گیاه، نم، خاک، بانگ لگام، پوست بدبو در دباغ. (منتهی الارب)
پوست یا پوست خشک ناپیراسته، کفش، زمین یا زمین خشک یا زمین بی باران در میان دو زمین باران رسیده، بانگ میخ و مانند آن وقت فروبردن در چیز سخت، باران فراخ بسیار، باران کم و پریشان که یک یک افتد. از لغات اضداد است، پاره ای از گیاه، نم، خاک، بانگ لگام، پوست بدبو در دباغ. (منتهی الارب)
ابن اشیم، مکنی به ابی الصهباء. وی یکی از زهاد است. صاحب صفه الصفوه در ترجمه وی از ثابت بنانی آرد: صله بن اشیم بجبان می شد و در آنجا عبادت می کرد، در آن حال جوانانی که سرگرم لهو و لعب بودند بر او می گذشتند، صله می گفت: مرا خبر دهید از گروهی که قصد سفر کردند وبه روز از راه متمایل می شوند و شب را در خواب بسر میبرند چه وقت به منزل می رسند؟ وی همچنین بر آنها می گذشت و آنان را اندرز می داد. روزی بر آنها بگذشت و این مقال را بر زبان راند. جوانی از آن میان گفت: ای مردم بخدا او جز ما را قصد ندارد. ما شب را می خوابیم و روز را در لهو و لعب بسر می بریم، سپس بدنبال صله افتاد و با او بجبان می شد و در آنجا عبادت می کرد تا مرد... (صفه الصفوه چ حیدرآباد ج 3 ص 140). مؤلف کتاب در ذیل این داستان کرامات دیگری از وی آورده است. رجوع به همان مجلد صص 139-142 شود. ابن حجر آرد: وی تابعی مشهور است. ابن شاهین و سعید بن یعقوب وی را در شمار صحابه آورده اند، و بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حیان او را از تابعین شمرده اند. ابوموسی گوید: وی بسال 35 هجری قمری بسن یکصدوسی سالگی در سیستان به قتل رسید. پس وی عهد جاهلیت را دریافته است. ابونعیم حدیثی ازپیغمبر در فضیلت وی آورده است. (الاصابه ج 3 ص 260) ابن حارث غفاری. بخاری و ابن حبان و ابن سکن گویند:او را صحبتی بوده است. بغوی گوید: به مصر سکونت جست. ابن سکن آرد: حدیث او نزد مصریان اسنادی نیک دارد. ابن یونس گوید: شاهد فتح مصر بود. (الاصابه فی تمییزالصحابه ج 3 ص 253). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
ابن اشیم، مکنی به ابی الصهباء. وی یکی از زهاد است. صاحب صفه الصفوه در ترجمه وی از ثابت بنانی آرد: صله بن اشیم بجبان می شد و در آنجا عبادت می کرد، در آن حال جوانانی که سرگرم لهو و لعب بودند بر او می گذشتند، صله می گفت: مرا خبر دهید از گروهی که قصد سفر کردند وبه روز از راه متمایل می شوند و شب را در خواب بسر میبرند چه وقت به منزل می رسند؟ وی همچنین بر آنها می گذشت و آنان را اندرز می داد. روزی بر آنها بگذشت و این مقال را بر زبان راند. جوانی از آن میان گفت: ای مردم بخدا او جز ما را قصد ندارد. ما شب را می خوابیم و روز را در لهو و لعب بسر می بریم، سپس بدنبال صله افتاد و با او بجبان می شد و در آنجا عبادت می کرد تا مرد... (صفه الصفوه چ حیدرآباد ج 3 ص 140). مؤلف کتاب در ذیل این داستان کرامات دیگری از وی آورده است. رجوع به همان مجلد صص 139-142 شود. ابن حجر آرد: وی تابعی مشهور است. ابن شاهین و سعید بن یعقوب وی را در شمار صحابه آورده اند، و بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حیان او را از تابعین شمرده اند. ابوموسی گوید: وی بسال 35 هجری قمری بسن یکصدوسی سالگی در سیستان به قتل رسید. پس وی عهد جاهلیت را دریافته است. ابونعیم حدیثی ازپیغمبر در فضیلت وی آورده است. (الاصابه ج 3 ص 260) ابن حارث غفاری. بخاری و ابن حبان و ابن سکن گویند:او را صحبتی بوده است. بغوی گوید: به مصر سکونت جست. ابن سکن آرد: حدیث او نزد مصریان اسنادی نیک دارد. ابن یونس گوید: شاهد فتح مصر بود. (الاصابه فی تمییزالصحابه ج 3 ص 253). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
پاداش پا رنج چلپله نودارانی نوداران نوارهان نورهان نواخت عطا دادن، بخشش انعام، عطیه جایزه، (نحو) حروف زاید که معنی فعل بان تمام شود مانند: از با به باز بر تا در را، جمع صلات. یا صلت رحم. حمیت نمودن با خویشان و اقربا صله رحم
پاداش پا رنج چلپله نودارانی نوداران نوارهان نورهان نواخت عطا دادن، بخشش انعام، عطیه جایزه، (نحو) حروف زاید که معنی فعل بان تمام شود مانند: از با به باز بر تا در را، جمع صلات. یا صلت رحم. حمیت نمودن با خویشان و اقربا صله رحم
مأخوذ از اصله عربی. بن. بنه، نیک ستبر شدن شیر. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط). نیک ستبر شدن شیر بدانسان که چون پنیر گردد. (از اقرب الموارد) ، تر شدن زمین از باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مأخوذ از اصله عربی. بن. بنه، نیک ستبر شدن شیر. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط). نیک ستبر شدن شیر بدانسان که چون پنیر گردد. (از اقرب الموارد) ، تر شدن زمین از باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 28000 گزی جنوب قصبۀ رزن و 14000 گزی خاور شوسۀ رزن به همدان. محلی جلگه، سردسیر، مالاریایی و سکنۀ آن 1625 تن که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است. 5 باب دکان دارد. تابستان از طریق جاده اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، اصمئلال گیاه،در هم پیچیدن آن. (از اقرب الموارد). انبوه شدن گیاه و در هم پیچیدن آن. (از منتهی الارب) ، اصمئلال خبز، خشک و سخت گردیدن نان. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 28000 گزی جنوب قصبۀ رزن و 14000 گزی خاور شوسۀ رزن به همدان. محلی جلگه، سردسیر، مالاریایی و سکنۀ آن 1625 تن که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه مالرو است. 5 باب دکان دارد. تابستان از طریق جاده اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، اصمئلال گیاه،در هم پیچیدن آن. (از اقرب الموارد). انبوه شدن گیاه و در هم پیچیدن آن. (از منتهی الارب) ، اصمئلال خبز، خشک و سخت گردیدن نان. (منتهی الارب)
کل ّ. همه، گویند: اخذه بأصلته، ای کله بأصله و اصلتک، ای جمیع مالک. (از قطر المحیط). و ناظم الاطباء ذیل اصله آرد: اصل، یقال: اخذه بأصلته، گرفت آنرا با اصل آن یعنی همه آنرا. و صحیح ضبط قطر المحیط است رجوع به اصله شود
کل ّ. همه، گویند: اخذه بأصلته، ای کله بأصله و اصلتک، ای جمیع مالک. (از قطر المحیط). و ناظم الاطباء ذیل اصله آرد: اصل، یقال: اخذه بأصلته، گرفت آنرا با اصل آن یعنی همه آنرا. و صحیح ضبط قطر المحیط است رجوع به اصله شود
مار خرد یا بزرگی است که گویند بدم خود میکشد و در حدیث آمده است: کأن ّ رأسه اصله. ج، اصل. (از قطر المحیط). مار خرد و یا کلان که از دم و یا نفس خود هلاک میگرداند. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ماریست خبیث و او را یک پا باشد که بر آن ایستد و بچرخد. بعضی گویند اصله مارافعی باشد و بعضی گفته اند ماریست بزرگ و ستبر و کوتاه. (از بحر الجواهر). بدترین مارهاست که بر مردم برجهد. نوعی از مار خرد قتال که اخبث انواع مارانست
مار خرد یا بزرگی است که گویند بدم خود میکشد و در حدیث آمده است: کأن ّ رأسه اصله. ج، اَصَل. (از قطر المحیط). مار خرد و یا کلان که از دم و یا نفس خود هلاک میگرداند. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ماریست خبیث و او را یک پا باشد که بر آن ایستد و بچرخد. بعضی گویند اصله مارافعی باشد و بعضی گفته اند ماریست بزرگ و ستبر و کوتاه. (از بحر الجواهر). بدترین مارهاست که بر مردم برجهد. نوعی از مار خرد قتال که اخبث انواع مارانست
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
لغز، گناه، لالنگ خوراکی که مردم از خانه مردم با خوان دوست و خویش بردارند و با خود برند، سنگریزه نرم ماسه کار نیک، تا سه، تنگدمی تازی گشته از لاتین دو انگشتی از گیاهان شکوفه سپرغم گیاهی است از تیره صلیبیان که در حدود 4 گونه آن شناخته شده و در نواحی گرم آسیای غربی و شمال افریقا روید سله
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف