صفی الله. لقب آدم ابوالبشر: اولاد آدم از قلم تو برند رزق گوئی مگر وصی توئی از آدم صفی. سوزنی. بانگ برزد عزت حق کای صفی تو نمیدانی ز اسرار خفی. مولوی. رجوع به آدم و رجوع به صفی الله شود
صفی الله. لقب آدم ابوالبشر: اولاد آدم از قلم تو برند رزق گوئی مگر وصی توئی از آدم صفی. سوزنی. بانگ برزد عزت حق کای صفی تو نمیدانی ز اسرار خفی. مولوی. رجوع به آدم و رجوع به صفی الله شود
شاه صفی، یکی از شعرای ایران و از سادات شهر ری بوده گوشه نشینی اختیار کرد بزیارت حج نایل شد. از اوست: هرگزدل هیچ کس میازار صفی تا بتوانی دلی بدست آر صفی سررشتۀ کار خود نگه دار صفی زنهار صفی هزار زنهار صفی. (از قاموس الاعلام ترکی) ازشعرای ایران و از مردم اصفهان است. در زمان ملوک صفوی میزیست با صحیفی شیرازی مشاعره داشته. از اوست: رنجیده ام بمرتبه ای از جفای دوست کز صدهزار لطف تلافی نمیشود. (قاموس الاعلام ترکی)
شاه صفی، یکی از شعرای ایران و از سادات شهر ری بوده گوشه نشینی اختیار کرد بزیارت حج نایل شد. از اوست: هرگزدل هیچ کس میازار صفی تا بتوانی دلی بدست آر صفی سررشتۀ کار خود نگه دار صفی زنهار صفی هزار زنهار صفی. (از قاموس الاعلام ترکی) ازشعرای ایران و از مردم اصفهان است. در زمان ملوک صفوی میزیست با صحیفی شیرازی مشاعره داشته. از اوست: رنجیده ام بمرتبه ای از جفای دوست کز صدهزار لطف تلافی نمیشود. (قاموس الاعلام ترکی)
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت، در موسیقی نوعی ساز بادی صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن، برای مثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت، در موسیقی نوعی ساز بادی صفیرِ راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن، برای مِثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
از شعرای عصر تیموری، پدرش خواجه نعمه الله وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است. دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یادکرده است. وفات او به سال 920 یا 926 ه. ق. است
از شعرای عصر تیموری، پدرش خواجه نعمه الله وخود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است. دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یادکرده است. وفات او به سال 920 یا 926 هَ. ق. است
اصفهانی. در عمل رمل آگاهی داشت طبعش خالی از لطفی نیست با حکیم شفائی معارضه داشته شعرش این است: مکن ناگشته از خاطرفراموشان فراموشم که چون از خاطرت رفتم ز خاطرها فراموشم به بازار محبت از پی سودای دل رفتم دچارم شد خریداری و سودا شد فراموشم. * سیمرغم وبال مگسی می طلبم آزادم و کنج قفسی می طلبم فریاد که فریادرسم خاموشی است خاموشم و فریادرسی می طلبم. (تذکرۀ نصرآبادی ص 305). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
اصفهانی. در عمل رمل آگاهی داشت طبعش خالی از لطفی نیست با حکیم شفائی معارضه داشته شعرش این است: مکن ناگشته از خاطرفراموشان فراموشم که چون از خاطرت رفتم ز خاطرها فراموشم به بازار محبت از پی سودای دل رفتم دچارم شد خریداری و سودا شد فراموشم. * سیمرغم وبال مگسی می طلبم آزادم و کنج قفسی می طلبم فریاد که فریادرسم خاموشی است خاموشم و فریادرسی می طلبم. (تذکرۀ نصرآبادی ص 305). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
نام وی شمشاد و از مردم قم است. از اوست: دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم. دور نئی که تا کنم شکوه ز درددوریت آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو. (آتشکدۀ آذرذیل شعرای قم) (قاموس الاعلام ترکی)
نام وی شمشاد و از مردم قم است. از اوست: دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم. دور نئی که تا کنم شکوه ز درددوریت آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو. (آتشکدۀ آذرذیل شعرای قم) (قاموس الاعلام ترکی)
علامت استهزا و ریشخند است. (حزقیال 27:36، کتاب میکاه 6:16) (قاموس کتاب مقدس) ، علامت ندا نمودن و خواندن است. (اشعیا 5:26 و 7:18، زکریا10:8) (قاموس کتاب مقدس) ، یکی از الفاظی است که افادۀ تحقیر نماید. (ایوب 27:23، اول پادشاهان 9:8، ارمیا 19:8، حزقیال 27:36، میکاه 6:16). و از برای وضع احضار نوکر نیز در مشرق زمین معمول و متداول است. (اشعیا 5:26، 7:18، زکریا 10:8) (قاموس کتاب مقدس)
علامت استهزا و ریشخند است. (حزقیال 27:36، کتاب میکاه 6:16) (قاموس کتاب مقدس) ، علامت ندا نمودن و خواندن است. (اشعیا 5:26 و 7:18، زکریا10:8) (قاموس کتاب مقدس) ، یکی از الفاظی است که افادۀ تحقیر نماید. (ایوب 27:23، اول پادشاهان 9:8، ارمیا 19:8، حزقیال 27:36، میکاه 6:16). و از برای وضع احضار نوکر نیز در مشرق زمین معمول و متداول است. (اشعیا 5:26، 7:18، زکریا 10:8) (قاموس کتاب مقدس)
و اعراب آن اعراب جموع و مالاینصرف است. ابی وائل شقیق بن سلمه را گفتند اشهدت صفین ؟ گفت: نعم و بئست الصفون. و آن موضعی است قرب رقه بر شاطی ءالفرات از جانب غربی بین رقه و بالس و بدانجا حرب صفین بود در غرۀ صفر به سال 37 بین علی رضی الله عنه و معاویه و در شمار اصحاب هر یک اختلاف است گفته اند معاویه با یکصد و بیست هزار بود و علی با نودهزار و گفته اند علی با یکصد و بیست هزار بود و معاویه با نودهزار و این درست تر است. و در این نبرد از دو لشکر هفتادهزار تن کشته شد بیست و پنجهزار تن از لشکر علی و چهل و پنج هزار کس از لشکر معاویه و از لشکر علی بیست و پنج صحابۀ بدری به قتل رسید و مدت توقف آنان به صفین صد و ده روز بود و نود جنگ بدان جا رخ داد و شعراء وصف صفین بسیار گفته اند... (معجم البلدان) : زانم بعقل صافی کاندر دین بر سیرت مبارز صفینم. ناصرخسرو. روز صفین و بخندق بسوی ثغر جحیم عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر. ناصرخسرو. آن کز بت تو آمد بر عترت پیمبر از تیغ حیدر آمد بر اهل بدر و صفین. ناصرخسرو
و اِعراب آن اِعراب جموع و مالاینصرف است. ابی وائل شقیق بن سلمه را گفتند اشهدت صفین ؟ گفت: نعم و بئست الصفون. و آن موضعی است قرب رقه بر شاطی ءالفرات از جانب غربی بین رقه و بالس و بدانجا حرب صفین بود در غرۀ صفر به سال 37 بین علی رضی الله عنه و معاویه و در شمار اصحاب هر یک اختلاف است گفته اند معاویه با یکصد و بیست هزار بود و علی با نودهزار و گفته اند علی با یکصد و بیست هزار بود و معاویه با نودهزار و این درست تر است. و در این نبرد از دو لشکر هفتادهزار تن کشته شد بیست و پنجهزار تن از لشکر علی و چهل و پنج هزار کس از لشکر معاویه و از لشکر علی بیست و پنج صحابۀ بدری به قتل رسید و مدت توقف آنان به صفین صد و ده روز بود و نود جنگ بدان جا رخ داد و شعراء وصف صفین بسیار گفته اند... (معجم البلدان) : زانم بعقل صافی کاندر دین بر سیرت مبارز صفینم. ناصرخسرو. روز صفین و بخندق بسوی ثغر جحیم عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر. ناصرخسرو. آن کز بت تو آمد بر عترت پیمبر از تیغ حیدر آمد بر اهل بدر و صفین. ناصرخسرو
زاهده. زنی مشهور به زهد و صلاح و در عهد سلطان ابوسعید از ملوک ایلخانیان در ایران میزیست، قونقرات خاتون همشیرۀ پادشاه مذکور با وی روابط صمیمانه داشت و بزیارت او میرفت. (قاموس الاعلام ترکی) دختر شیخ جمال الدین خلوتی است، زنی زاهدۀ عابده بود. پدر او در اثنای حج درگذشت و بموجب وصیت او صفیه بعقدازدواج شیخ سنبل سنان درآمد. (قاموس الاعلام ترکی) باهلیه. وی یکی از زنان شاعر است. در عیون الاخبار نام او آمده و قطعه ای را که در رثاء خواهر خویش سروده در آنجا ثبت است. (عیون الاخبار ج 3 ص 66) وی یکی از مشاهیر محدثات و دختر یاقوت بن عبداﷲالحبشی و از شیوخ امام سیوطی بشمار میرود. به سال 804 هجری قمری تولد یافت. (قاموس الاعلام ترکی) دختر خطاب، یکی از صحابیات و خواهر عمر است و با قدامه بن فطمونه ازدواج کرد. (قاموس الاعلام ترکی) دختر بجیر هذلی، یکی از صحابیات است و حدیثی درباره آب زمزم روایت کرده است. (قاموس الاعلام ترکی) دختر شیبه، یکی از صحابیات و راویۀ احادیث است. (قاموس الاعلام ترکی) دختر معاویه بن ابی سفیان است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 125)
زاهده. زنی مشهور به زهد و صلاح و در عهد سلطان ابوسعید از ملوک ایلخانیان در ایران میزیست، قونقرات خاتون همشیرۀ پادشاه مذکور با وی روابط صمیمانه داشت و بزیارت او میرفت. (قاموس الاعلام ترکی) دختر شیخ جمال الدین خلوتی است، زنی زاهدۀ عابده بود. پدر او در اثنای حج درگذشت و بموجب وصیت او صفیه بعقدازدواج شیخ سنبل سنان درآمد. (قاموس الاعلام ترکی) باهلیه. وی یکی از زنان شاعر است. در عیون الاخبار نام او آمده و قطعه ای را که در رثاء خواهر خویش سروده در آنجا ثبت است. (عیون الاخبار ج 3 ص 66) وی یکی از مشاهیر محدثات و دختر یاقوت بن عبداﷲالحبشی و از شیوخ امام سیوطی بشمار میرود. به سال 804 هجری قمری تولد یافت. (قاموس الاعلام ترکی) دختر خطاب، یکی از صحابیات و خواهر عمر است و با قدامه بن فطمونه ازدواج کرد. (قاموس الاعلام ترکی) دختر بجیر هذلی، یکی از صحابیات است و حدیثی درباره آب زمزم روایت کرده است. (قاموس الاعلام ترکی) دختر شیبه، یکی از صحابیات و راویۀ احادیث است. (قاموس الاعلام ترکی) دختر معاویه بن ابی سفیان است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 125)
تأنیث صفی. ج، صفیات. رجوع به صفی شود، خرمابن بسیار بار، ناقۀ بسیار شیر، گزیده از غنیمت. ج، صفایا. (منتهی الارب) ، آنچه برگزیند رئیس لشکر از غنیمت پیش از آنکه قسمت کنند از برای خود. ج، صفایا. (مهذب الاسماء)
تأنیث صفی. ج، صفیات. رجوع به صفی شود، خرمابن بسیار بار، ناقۀ بسیار شیر، گزیده از غنیمت. ج، صفایا. (منتهی الارب) ، آنچه برگزیند رئیس لشکر از غنیمت پیش از آنکه قسمت کنند از برای خود. ج، صفایا. (مهذب الاسماء)