جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صفیر

صفیر

صفیر
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت،
در موسیقی نوعی ساز بادی
صفیرِ راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن، برای مِثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
صفیر
فرهنگ فارسی عمید

صفیر

صفیر
علامت استهزا و ریشخند است. (حزقیال 27:36، کتاب میکاه 6:16) (قاموس کتاب مقدس) ، علامت ندا نمودن و خواندن است. (اشعیا 5:26 و 7:18، زکریا10:8) (قاموس کتاب مقدس) ، یکی از الفاظی است که افادۀ تحقیر نماید. (ایوب 27:23، اول پادشاهان 9:8، ارمیا 19:8، حزقیال 27:36، میکاه 6:16). و از برای وضع احضار نوکر نیز در مشرق زمین معمول و متداول است. (اشعیا 5:26، 7:18، زکریا 10:8) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

صفیر

صفیر
نام وی شمشاد و از مردم قم است. از اوست:
دلم را باز ده پیش تو بیکارست می دانم
ترا زین جنس بیمقدار بسیارست می دانم.
دور نئی که تا کنم شکوه ز درددوریت
آه که میکشد مرا هجر تو در حضور تو.
(آتشکدۀ آذرذیل شعرای قم) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا