- صفراشکن
صفرابر، آنچه صفرا را کم می کند، برندۀ صفرا
معنی صفراشکن - جستجوی لغت در جدول جو
- صفراشکن (دَ)
زائل کننده صفرا. برندۀ صفرا. خوردنی یا داروئی که صفرا را ببرد:
سرگیج کن هزار صفرا
صفراشکن هزار سودا.
نظامی.
- آلبالو صفراشکن. صفراشکنه آلبالو
سرگیج کن هزار صفرا
صفراشکن هزار سودا.
نظامی.
- آلبالو صفراشکن. صفراشکنه آلبالو
- صفراشکن ((~. ش کَ))
غذا یا داروی زایل کننده صفرا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلند ساختن، بالا بردن برای مثال هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی - ۵۶) آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فراشتن، اوراشتن، برافراشتن، افراختن، فراختن
خاراشکاف، برای مثال یکی اسب باید مرا گام زن / سم او ز پولاد خاراشکن (فردوسی - ۲/۱۲۷ حاشیه)
(زَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
سخت محکم. آنکه سنگ خارا بشکند. قوی. بسیار سخت:
یکی اسب باید مرا گام زن
سم او ز پولاد خاراشکن.
فردوسی.
حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد
نعل او پروین نشان و سم او خاراشکن.
منوچهری.
همواره پشت و یار من پوئیده بر هنجار من
خاراشکن رهوار من شبدیزخال ورخش عم.
لامعی.
، نام نسیجی است. قسمی جامه
یکی اسب باید مرا گام زن
سم او ز پولاد خاراشکن.
فردوسی.
حبذا اسبی محجّل مرکبی تازی نژاد
نعل او پروین نشان و سم او خاراشکن.
منوچهری.
همواره پشت و یار من پوئیده بر هنجار من
خاراشکن رهوار من شبدیزخال ورخش عم.
لامعی.
، نام نسیجی است. قسمی جامه
