جدول جو
جدول جو

معنی صفراشکن

صفراشکن
صفرابر، آنچه صفرا را کم می کند، برندۀ صفرا
تصویری از صفراشکن
تصویر صفراشکن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صفراشکن

صفراشکن

صفراشکن
زائل کننده صفرا. بُرندۀ صفرا. خوردنی یا داروئی که صفرا را ببُرد:
سرگیج کن هزار صفرا
صفراشکن هزار سودا.
نظامی.
- آلبالو صفراشکن. صفراشکنه آلبالو
لغت نامه دهخدا

صفرا کش

صفرا کش
تلخه کش زایل کننده صفرا (زرداب)، اندک طعامی که به وقت صبح خورند
صفرا کش
فرهنگ لغت هوشیار

افراشتن

افراشتن
بلند ساختن، بالا بردن برای مِثال هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی - ۵۶) آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فَراشتَن، اَوراشتَن، بَراَفراشتَن، اَفراختَن، فَراختَن
افراشتن
فرهنگ فارسی عمید