جدول جو
جدول جو

معنی افراشتن

افراشتن
بلند ساختن، بالا بردن برای مثال هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی - ۵۶) آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فراشتن، اوراشتن، برافراشتن، افراختن، فراختن
تصویری از افراشتن
تصویر افراشتن
فرهنگ فارسی عمید