صفراشکن صفراشکن زائل کننده صفرا. بُرندۀ صفرا. خوردنی یا داروئی که صفرا را ببُرد: سرگیج کن هزار صفرا صفراشکن هزار سودا. نظامی. - آلبالو صفراشکن. صفراشکنه آلبالو لغت نامه دهخدا
افراشتن افراشتن بلند ساختن، بالا بردن برای مِثال هرکه گردن به دعوی افرازد / خویشتن را به گردن اندازد (سعدی - ۵۶) آراستن، زینت دادن، برپا کردن، فَراشتَن، اَوراشتَن، بَراَفراشتَن، اَفراختَن، فَراختَن فرهنگ فارسی عمید