جدول جو
جدول جو

معنی صفات - جستجوی لغت در جدول جو

صفات
صفت ها، در دستور زبان کلماتی که بیانگر حالت ها، چگونگی ها، مقدارها یا تعداد اسم است ها، شاخصه ها، ویژگی ها، ممیزه ها، مانندها، کنایه از عاطفه ها، وفاداری ها، پیشه ها، شغل ها، رفتارها، منش ها، خلق و خوی ها، چگونگی ها، کنایه از معنی ها، واقع ها، باطن ها، نوع ها، قسم ها، شکل ها، گونه ها، بیان حال ها، جمع واژۀ صفت
تصویری از صفات
تصویر صفات
فرهنگ فارسی عمید
صفات
(صِ)
جمع واژۀ صفت:
به طبع آهن بینم صفات مردم را
از آن گریزان از هر کسی پری وارم.
خاقانی.
اصلها ثابت صفات آن درخت
فرعها فوق الثریا دیده ام.
خاقانی.
آن سیه رنگ و این عقیق صفات
کان یاقوت بود در ظلمات.
نظامی.
نه فکرت به غور صفاتش رسد.
سعدی.
رشتۀ حیات آن جوان پسندیده صفات را به انقطاع رسانیدند. (حبیب السیر جزء چهارم ازج سوم چ 1 تهران ص 324). رجوع به صفت شود
لغت نامه دهخدا
صفات
برج کشیک، شهر و برجی است که در کوههای اموریان در نزدیکی قادش واقع است. (سفر داوران ا: 17). پلمر و دریک گمان دارند که همان سبتیۀ حالیه است که در وسط دشت بارآوری است. (قاموس کتاب مقدس ص 555)
لغت نامه دهخدا
صفات
جمع صفت، اوصاف
تصویری از صفات
تصویر صفات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلات
تصویر صلات
(پسرانه)
دعای بنده به سوی خداوند، نماز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفار
تصویر صفار
(پسرانه)
رویگر، نام سلسله ای در ایرآنکه سر سلسله آن یعقوب پسر لیث است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عفات
تصویر عفات
عفوکنندگان، آمرزندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفات
تصویر رفات
شکسته شده، از هم ریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
خالص، پاکیزه و برگزیده
صفوت آدمیان: پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلات
تصویر صلات
صله ها، جوایز،، جمع واژۀ صله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
پوست نازکی که زیر پوست ظاهر بدن است، پوست نازک درونی که شکم را از قسمت پایین مجزا می کند، پردۀ درون شکم که روده ها در میان آن قرار دارد و هرگاه قسمت پایین آن شکاف پیدا کند، سبب عارضۀ فتق می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفحات
تصویر صفحات
صفحه ها، روی های چیزی، رویه ها، سطح ها، برگهای کتاب، جمع واژۀ صفحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفات
تصویر آفات
آفت ها، بلاها، زیان ها، جمع واژۀ آفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفرت
تصویر صفرت
زردی، زرد بودن، رنگ زرد داشتن، در پزشکی یرقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصفات
تصویر مصفات
کفگیر، آنچه با آن چیزی را صاف کنند، صافی، آبکش، پالونه، پالاون، پالایه، پالوانه، ترشی پالا، راوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صافات
تصویر صافات
سی و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۸۲ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
راووق. مصفاه. مبزل. مبزله. صافی. پالونه. پالاون. ج، مصافی. (یادداشت مؤلف). آنچه به آن چیزی صاف کنند و بپالایند. (غیاث). و رجوع به مصافاه و پالونه شود، کفگیر، (اصطلاح پزشکی) عظم مصفات، آن را غربالی نیز گویند و آن عظمی است فرد متساوی القسمه در وسط قاعده جمجمه در فوق تجاویف انف و مابین دو خانه چشم واقع و برای آن دو جزء معین است، جزء وسطی و جزئین طرفین. جزء وسطی، حاصل شده است از دو زبانۀ استخوانی بزرگ که با یکدیگر عموداً تقاطع نموده اند. یکی از آنها که به استقامت قامت واقع است در آن دیده می شود. اولاً دو قسمت فوقانی زایدۀ مثلث و ضخیمی معروف به زایدۀ تاج خروسی است. ثانیاً در قسمت تحتانی تیغۀ استخوانی بسیار دراز و نازکی است که به تیغۀ عمومی عظم مصفات موسوم است و این تیغه از قدام با زایدۀ شوکی استخوان جبهه و استخوانهای مخصوص بینی و از پشت باوتد و از زیر و پشت باقصبۀ بینی اتصال دارد و دیگری زبانۀ افقی است که با زبانۀ عمودی در موضع اتصال به زایدۀ تاج خروسی تقاطع نموده و قطعۀ غربالی استخوان مصفات از آن حاصل می شود و اجزای طرفی مصفات در دو کنار آن واقعند و در این موضع سوراخهای بسیاری است که رشته های عصب شامه و شعب شرائین مصفاتی از آن می گذرند و در همینجا درهر دو طرف زایدۀ تاج خروسی شکافی است موسوم به شکاف مصفاتی که رشتۀ مصفاتی عصب چشمی و شعبه ای از شریان مصفاتی قدامی از آن عبور می نمایند. جزئین طرفین نزدیک مکعبند و مابین تجاویف بینی و خانه چشم واقع و به واسطۀ صفحۀ غربالی مصفات به یکدیگر متصلند و درهر یک از آنها شش سطح دیده می شود. (از جواهر التشریح میرزا علی صص 49-50). و رجوع به بحر الجواهر شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
ملا صفاتی، از شعرائی است که حالا پیدا شده اند. این مطلع از اوست:
بس که در سر هوس روی تو دارد دیده
پشت (خود) بر من و رو سوی تو دارد دیده.
(مجالس النفائس ص 79).
و در ص 255 همین کتاب (ترجمه حکیم شاه محمد) این بیت را بدین صورت ثبت کرده:
بس که در سر هوس روی تو دارد دیده
پشت سوی من و رو سوی تو دارد دیده.
و آن را از مولانا صفائی مروی داند و گوید از او نور و صفائی مروی است ودر این زمانه تازه پیدا گشته و این مطلع پرصفا از او است..
مولانا صفاتی، از جملۀ شاعران سلطان یعقوب خان است و صفاتی حمیده و سماتی پسندیده داشت و این مطلع ازوست:
سوختم چندانکه بر تن نیست دیگر جای داغ
بعد از این خواهم نهادن داغ بر بالای داغ.
(مجالس النفائس ص 303)
لغت نامه دهخدا
کرم روده، زرداب شکم، رنگ پریدگی از بیماری رویگر، مسگر رویگر، روی فروش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صله، نودارانی ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات، جمع صله عطاها جوایز. جوایز و عطایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاح
تصویر صفاح
بسیار بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاد
تصویر صفاد
دستبند که دست بندی یا گرفتار را با آن می بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاق
تصویر صفاق
بسیار سفر کننده، بسیار تصرف کننده در کار تجارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاوت
تصویر صفاوت
صفا صفوت مقابل کدورت
فرهنگ لغت هوشیار
رمن ساخت فارسی گویان از صفحه: رویه ها کناره ها کناره چیزی جانب، رویه سطح، چهره صورت، یک سوی ورق یک رویه کاغذ، صفحه گرامافون، جمع صفحات یا صفحه گرامافون. صفحه مدوری که از کائوچو و غیر آن سازند و آهنگهای موسیقی را در آن ضبط کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفرت
تصویر صفرت
زرد شدن، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صافه، رده بستگان صافات به گونه رمن فرشتگان جمع صافه صف زدگان، فرشتگان صف زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفات
تصویر خفات
مرگ ناگاه ناگاه مردن
فرهنگ لغت هوشیار
شکسته از هم ریخته ریزه ریزه، ریزه گیاه، کهنه حطام، از هم پاشیده شده ریزه ریزه شده، پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفات
تصویر آفات
جمع آفت، آسیبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصفات
تصویر مصفات
آنچه که بوسیله آن چیزی را صاف کنند، کفگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاتی
تصویر صفاتی
بیفروزه دان تنی از گروه بیفروزه دانان منسوب به صفات، پیرو صفاتیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
خالص و برگزیده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفات
تصویر وفات
مرگ، درگذشت، میرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفات
تصویر آفات
آسیب ها، آفت ها، گزندها
فرهنگ واژه فارسی سره