بیهوش گردیدن. (منتهی الارب). بیهوش شدن. (بحر الجواهر) (ترجمان علامۀ جرجانی). بیهوش شدن و مردن. (دهار). بیهوش شدن و بمردن. (مصادر زوزنی) ، در اصطلاح صوفیه مرتبۀ فنا است در حق. کذا فی کشف اللغات و فی الجرجانی. صعق عبارت از فانی شدن در حق است، هنگامی که تجلی ذاتی حق بوسیلۀ انواری که جز ذات حق ماسوی اﷲ را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، سخت آواز شدن. (اقرب الموارد)
بیهوش گردیدن. (منتهی الارب). بیهوش شدن. (بحر الجواهر) (ترجمان علامۀ جرجانی). بیهوش شدن و مردن. (دهار). بیهوش شدن و بمردن. (مصادر زوزنی) ، در اصطلاح صوفیه مرتبۀ فنا است در حق. کذا فی کشف اللغات و فی الجرجانی. صعق عبارت از فانی شدن در حق است، هنگامی که تجلی ذاتی حق بوسیلۀ انواری که جز ذات حق ماسوی اﷲ را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، سخت آواز شدن. (اقرب الموارد)
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
زنش آوا دار، سوی کناره، پرتگاه، دست بر دست زدن در پیوستن یا سودا، بال زدن دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، زدن مرغ هر دو بال را که آواز بر آید، دست بر هم که آواز بر آید
زنش آوا دار، سوی کناره، پرتگاه، دست بر دست زدن در پیوستن یا سودا، بال زدن دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، زدن مرغ هر دو بال را که آواز بر آید، دست بر هم که آواز بر آید