جدول جو
جدول جو

معنی صرعه - جستجوی لغت در جدول جو

صرعه
شهر زنبور، (یوشع 15:23) (نحمیا 11:29). شهری است در ساحل یهودا که بعد از چندی به دان داده شد (یوشع 15:33 و 19:41) این شهر مسقط الرأس شمشون بود (سفر داوران 13:2 و 25 و 16:31) و از صرعه سبط دان جاسوسان را برای تفتیش زمین فرستادند که موضعی برای سکونت بدست بیاورند (سفر داوران 18:2) و رحبعام آن را محصور ساخت (دوم تواریخ ایام 11:10) و بعضی از کسانی که از اسیری مراجعت کردند در آنجا سکونت ورزیدند (نحمیا 11:29) و الان نیز آباد و مسمی بسوره و بمسافت 13 میل در طرف غربی قدس و 23 میل بجنوب شرقی یافا و 2 میل بشمال بیت شمس برتلی که ارتفاعش از سطح دریا 1150 قدم می باشد، واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
صرعه
(صُ رَ عَ)
آنکه او مردم را بسیار اندازد. (منتهی الارب). اعظم رجل فی الخلق لأنه یغلب نفسه عند الغضب و یقهرها و هو اکبر نصر یفوز به المرء اذا تمکن من البلوغ الیه. (نشوء اللغه العربیه ص 86)
لغت نامه دهخدا
صرعه
(صَ / صُ / صِ عَ)
رجوع به صرعه شود
لغت نامه دهخدا
صرعه
(تَ)
نوعی از افتادن. و منه المثل: سوء الاستمساک خیر من حسن الصرعه و یروی بالفتح بمعنی المره
لغت نامه دهخدا
صرعه
(صُ عَ)
آنکه او را مردم بسیار افکنند. (منتهی الارب). کسی که او را مردم بر زمین زنند و بسیار افکنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرعه
تصویر شرعه
آبراهه، راه آب، راهگذر آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلعه
تصویر صلعه
جلو سر، جلو سر که موهایش ریخته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرعی
تصویر صرعی
کسی که مبتلا به مرض صرع باشد، مصروع، صرع دار، برای مثال بیهش نیم و چو بیهشان باشم / صرعی نیم و به صرعیان مانم (مسعودسعد - ۲۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرفه
تصویر صرفه
ستاره ای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است، برای مثال بی صرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعله ها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی - ۱۳۴) سود، بهره، فایده، مهره ای که زنان با آن مردان را افسون می کنند
صرفه بردن: سود بردن، بهره بردن، برای مثال ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست / نان حلال شیخ ز آب حرام ما (حافظ - ۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفعه
تصویر صفعه
پس گردنی
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، سرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(مِ رَ عَ)
مصرع. لنگۀ بیت. یک لنگه از یک بیت. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صرحه
تصویر صرحه
همواری، گشادگی میان خانه، یکبار آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
صنعت در فارسی: ورز فیار کرک فیدار مویند، کار پیشه، هنر، دسترنج ساختاری، ترفند، چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوعه
تصویر صوعه
صاع بنگرید به صاع
فرهنگ لغت هوشیار
پانسه پشک، بهره یک بارزدن یک بارکوفتن یک بار کوفتن یک بار زدن، نصیب بهره سهم، قطعه ای کاغذ چوب یا استخوان و مانند آن که به وسیله فال زدن یا آن نصیب کسی را معین کنند پشتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعه
تصویر مرعه
پیه، آبچلیک مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرخه
تصویر صرخه
افغان و بانگ، فریاد کردن، بانگ نماز
فرهنگ لغت هوشیار
اودم از خانه های ماه، ژکوری تنگی در هزینه، سود بهره، افزونی، فریب ترفند افزونی فضل، سود فایده بهره. یا به صرفه شماست. به سود شماست، بخل تنگی در خرج، صرفه جویی، حیله مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرعی
تصویر صرعی
دیو زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعه
تصویر جرعه
یکبار آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصرعه
تصویر مصرعه
یک مصرع یک مصراع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درعه
تصویر درعه
پیه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرعه
تصویر ذرعه
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صروه
تصویر صروه
لاله مرداب از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعه
تصویر زرعه
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
فرهنگ لغت هوشیار
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعه
تصویر سرعه
در فارسی تگ هنگار روندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
زه کمان، زه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاعه
تصویر صاعه
پسته زمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفعه
تصویر صفعه
واحد سفع یک پشت گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترعه
تصویر ترعه
((تُ عِ))
کانال، آبراه بزرگ و عمیقی که بین دو دریا برای عبور کشتی ها ساخته شود، در، دهانه حوض یا استخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرعه
تصویر جرعه
((جُ عَ))
کم کم نوشیدن، آن مقدار از آب یا هر چیز مانند آن که یک بار بیآشامند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرفه
تصویر صرفه
((صَ فِ))
افزونی، بهره، فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صرحه
تصویر صرحه
((صَ رْ حَ))
زمین صاف و هموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرعه
تصویر قرعه
((قُ عِ))
آنچه که با آن فال بزنند
فرهنگ فارسی معین