- صدرنشین
- کسی که در صدر مجلس می نشیند، دارای مقام و رتبه، مقدّم،
برای مثال بود که صدرنشینان بارگاه قبول / نظر کنند به بیچارگان صفّ نعال ، کنایه از مکانی در اتاق و مانند آنکه به نشستن بزرگان اختصاص می یابد، در ورزش تیمی که بیشترین امتیاز را در مسابقات کسب کرده باشد(سعدی۲ - ۶۵۷)
معنی صدرنشین - جستجوی لغت در جدول جو
- صدرنشین ((~. نِ))
- بالا دست نشین، مقدم، پیشوا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقدم نشیننده، آنکه بالای دست همه می نشیند
تخشیدن بالا نشینی عمل و حالت صدر نشینی
مهمان، محفلی
کسی که در غار زندگی کند
کسی که در صحرا و در ییلاق و قشلاق زیر چادر یا خیمه زندگی میکند، صحرانشین، طوایفی که زندگانی ایلی دارند و با احشام خود ییلاق و قشلاق میکنند و تمام فصول سال را در زیر چادر به سر می بردند
کسی که در صحرا و در زیر چادر زندگی می کند، بادیه نشین، چادرنشین
مطبوع
دلپسند، مرغوب، خوش آیند
رئیس، رییس
واژگون، سرازیر، نگون سر
مسافری که در وسیلۀ نقلیه اعم از اتومبیل، هواپیما و امثال آن ها نشسته باشد، مسافری که میان قافله بر اسب یا استر سوار بوده
Quaint, Winsome
живописный , привлекательный
malerisch, gewinnend
мальовничий , привабливий
malowniczy, uroczy
古色古香的 , 迷人的
pitoresco, atraente
pittoresco, affascinante
pintoresco, atractivo
pittoresque, charmant
schilderachtig, aantrekkelijk
indah, menawan
غريبٌ , جذّابٌ
चित्रमय , आकर्षक
ציורי , מקסים
風変わりな , 魅力的な
아기자기한 , 매력적인
eski fakat güzel, çekici
nzuri, kuvutia