جدول جو
جدول جو

معنی چادرنشین

چادرنشین((~. نِ))
صحرانشین، طوایفی که در یک جا ساکن نبوده، ییلاق و قشلاق می کنند
تصویری از چادرنشین
تصویر چادرنشین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با چادرنشین

چادرنشین

چادرنشین
کسی که در صحرا و در ییلاق و قشلاق زیر چادر یا خیمه زندگی میکند، صحرانشین، طوایفی که زندگانی ایلی دارند و با احشام خود ییلاق و قشلاق میکنند و تمام فصول سال را در زیر چادر به سر می بردند
چادرنشین
فرهنگ فارسی عمید

چادرنشین

چادرنشین
صحرانشین. بادیه نشین. اهل وَبرَ. و بری. بَدَوی. مقابل شهرنشین و دِه نشین. مقابل تخته قاپو، کنایه از طوایف و قبایلی که زندگی ایلی دارند و همه فصول سال را در بیابان و زیر چادر بسر میبرند و غالباً بکار گله داری و گوسفندچرانی مشغولند و در طلب آبشخور اغنام و احشام خود از نقطه ای بنقطه ای میروند و ییلاق قشلاق میکنند
لغت نامه دهخدا

چادرنشین

چادرنشین
خیمه نشین، ایلات، بیابان نشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر، بادیه نشین، بدوی
متضاد: شهرنشین، متمدن، کوچ نشین، کوچگر، کوچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

چادر نشین

چادر نشین
آنکه در صحرا و ییلاق و قشلاق در زیر چادر و خیمه زندگی کند
چادر نشین
فرهنگ لغت هوشیار

چادرنشینی

چادرنشینی
صحرانشینی. بادیه نشینی. بداوت. زندگی ایلیاتی
لغت نامه دهخدا

چادر نشینی

چادر نشینی
زندگی کردن در زیر چادر و خیمه چادر نشین بودن
چادر نشینی
فرهنگ لغت هوشیار

بادرنجین

بادرنجین
خانواده ای از ملوک فارس که ساسان جد اردشیر ساسانی از آن خانواده زن گرفته است. (کامل ابن اثیر ج 1 ص 167)
لغت نامه دهخدا