صحاح سته. نام شش کتاب حدیث اهل سنت و جماعت که فقها و اصحاب حدیث بر آن اعتماد دارند و ارکان اساسی علم حدیث است و آن شش عبارت است از: الجامع الصحیح تألیف محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی 256 هجری قمری) صحیح تألیف ابوالحسن مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفی 261) ، سنن تألیف ابن ماجه (متوفی 273) ، جامع تألیف ترمذی (متوفی 279) سنن ابی داود (متوفی 275) ، و سنن تألیف نسائی (متوفی 303). (از تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر صفا 67- 68) : وائمۀ متقدم تتبع بسیار کرده اند و بعضی (احادیث نبوی) را بازگزیده و آن را صحاح میخوانند. (رشیدی) صحاح اللغه. نام کتاب لغتی است تألیف اسماعیل بن حماد جوهری. رجوع به اسماعیل... شود: در دارالکتب چو بازکند نسختی از صحاح بفرستد. خاقانی
صحاح سته. نام شش کتاب حدیث اهل سنت و جماعت که فقها و اصحاب حدیث بر آن اعتماد دارند و ارکان اساسی علم حدیث است و آن شش عبارت است از: الجامع الصحیح تألیف محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی 256 هجری قمری) صحیح تألیف ابوالحسن مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفی 261) ، سنن تألیف ابن ماجه (متوفی 273) ، جامع تألیف ترمذی (متوفی 279) سنن ابی داود (متوفی 275) ، و سنن تألیف نسائی (متوفی 303). (از تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر صفا 67- 68) : وائمۀ متقدم تتبع بسیار کرده اند و بعضی (احادیث نبوی) را بازگزیده و آن را صحاح میخوانند. (رشیدی) صحاح اللغه. نام کتاب لغتی است تألیف اسماعیل بن حماد جوهری. رجوع به اسماعیل... شود: در دارالکتب چو بازکند نسختی از صحاح بفرستد. خاقانی
گاوچران، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، حارس الشّمال، حارس السّماء، طارد الدبّ
گاوچِران، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عَوّاء، عَوا، بَقّار، حارِسُ الشَّمال، حارِسُ السَّماء، طارِدُ الدُبّ
اصحاح از تورات و انجیل، بمنزلۀ سوره از قرآن است. ج، اصحاحات. (قطر المحیط) ، اشتر دیزه. (مهذب الاسماء). ذوالصداءه. دارای رنگ صداءه یعنی رنگ سرخ مایل به سیاهی یا سیاهی که به سرخی زندو آن از رنگهای بز و اسب است. یقال: جدی اصداء و عناق صدءاء. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بزغالۀ سرخ که به سیاهی زند. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: جدی اصداء. (منتهی الارب) ، کمیت نیک سرخ مایل به سیاهی. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب سیاه وسرخ فام. (مهذب الاسماء). از رنگهای اسب است، چنانکه اگر سرخی اسب مانند زنگ آهن باشد، آنرا اصداء خوانند، و اگر در آن اندکی سیاهی درافزاید، آنرا اجأی خوانند و اسم آن جؤوه است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 19)
اصحاح از تورات و انجیل، بمنزلۀ سوره از قرآن است. ج، اصحاحات. (قطر المحیط) ، اشتر دیزه. (مهذب الاسماء). ذوالصداءه. دارای رنگ صُدْاءه یعنی رنگ سرخ مایل به سیاهی یا سیاهی که به سرخی زندو آن از رنگهای بز و اسب است. یقال: جدی اصداء و عناق صَدْءاء. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بزغالۀ سرخ که به سیاهی زند. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: جدی اصداء. (منتهی الارب) ، کمیت نیک سرخ مایل به سیاهی. (منتهی الارب) (آنندراج). اسب سیاه وسرخ فام. (مهذب الاسماء). از رنگهای اسب است، چنانکه اگر سرخی اسب مانند زنگ آهن باشد، آنرا اصداء خوانند، و اگر در آن اندکی سیاهی درافزاید، آنرا اجأی خوانند و اسم آن جُؤْوه است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 19)
صاحب اهل و مواشی تندرست شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تندرست شدن. (زوزنی). بهبود یافتن اهل و ماشیۀ کسی. اصحاح قوم، چنانست که به مواشی آن آفتی برسد و آنگاه برطرف شود. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و گویند: لایورد الممرض علی المصح، یعنی کسی که شتر او مبتلا به مرض است بر کسی که شترش سالم میباشد وارد نشود. (از اقرب الموارد) ، اصداء کوه، آواز دادن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آواز دادن کوه. (منتهی الارب). آواز بازدادن کوه. (تاج المصادر بیهقی) ، اصدأه طول العهد بالصقل، ای جعله صدئاً، یعنی وی را فرومایه شمرد. (از اقرب الموارد)
صاحب اهل و مواشی تندرست شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تندرست شدن. (زوزنی). بهبود یافتن اهل و ماشیۀ کسی. اصحاح قوم، چنانست که به مواشی آن آفتی برسد و آنگاه برطرف شود. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و گویند: لایورد الممرض علی المصح، یعنی کسی که شتر او مبتلا به مرض است بر کسی که شترش سالم میباشد وارد نشود. (از اقرب الموارد) ، اصداء کوه، آواز دادن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آواز دادن کوه. (منتهی الارب). آواز بازدادن کوه. (تاج المصادر بیهقی) ، اصدأه طول العهد بالصقل، ای جعله صَدِئاً، یعنی وی را فرومایه شمرد. (از اقرب الموارد)
جمع صاحب، یاران همنشینان جمع صاحب همنشینان، اصحاب پیغمبر ص. توضیح جمع این کلمه در فارسی صحابان است: نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم نسبتی (بستنی) یکدیگر راست راه
جمع صاحب، یاران همنشینان جمع صاحب همنشینان، اصحاب پیغمبر ص. توضیح جمع این کلمه در فارسی صحابان است: نبی آفتاب و صحابان چو ماه بهم نسبتی (بستنی) یکدیگر راست راه
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر
شاهندن سزاواری، نیکی، آشتی، راستی و درستی نیکی کردن مقابل فساد، نیک شدن نیکو کار گشتن، آشتی کردن، نیکی نیکوکاری مقابل فساد، شایستگی سزاواری اهلیت. یا به صلاح باز آمدن، بهبود یافتن به شدن، اصلاح شدن درست شدن، یا به صلاح باز آوردن، آشتی دادن صلح دادن، نیکی، عیش، مصلحت، بسامانی، خیر