جمع صفیحه، رویه ها سنگ های پهن استخوان های سر شمشیر پهناور، روی پهن از هر چیزی، سنگ پهن، پوست (صورت)، هر یک از هشت استخوان که جمجمه مرکب از آنهاست قبیله، (اسطرلاب) جسمی که محیط باشد با دو دایره متساوی و متوازی و سطحی که واصل باشد میان دو محیط این دو دایره و صحفه ای که بر آن آفاق اقالیم سبعه نوشته باشند آن را صفیحه آفاقی نامند، جمع صفایح (صفائح)
جَمعِ واژۀ صحیفه. (منتهی الارب) (دهار) : یاقلم را زهره باشد که بسر برنویسد بر صحائف زآن خبر. (مثنوی). ، نامه ای که در آن نیکیها و بدیها نویسند: یا خجلتی و صحائفی قد سودت و صحائف الابرارفی اشراق. (از اقرب الموارد)