صاحب اهل و مواشی تندرست شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تندرست شدن. (زوزنی). بهبود یافتن اهل و ماشیۀ کسی. اصحاح قوم، چنانست که به مواشی آن آفتی برسد و آنگاه برطرف شود. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و گویند: لایورد الممرض علی المصح، یعنی کسی که شتر او مبتلا به مرض است بر کسی که شترش سالم میباشد وارد نشود. (از اقرب الموارد) ، اصداء کوه، آواز دادن آن. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). آواز دادن کوه. (منتهی الارب). آواز بازدادن کوه. (تاج المصادر بیهقی) ، اصدأه طول العهد بالصقل، ای جعله صدئاً، یعنی وی را فرومایه شمرد. (از اقرب الموارد)