بادی که از سمت مشرق می وزد، باد برین، برای مثال بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱ - ۱۸۸)، آن حله ای که ابر مر او را همی تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری - ۱۸۳) کنایه از پیام آور میان عاشق و معشوق، برای مثال سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه ها کرد (حافظ - ۲۶۸) در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، نوروز صبا کودکی
بادی که از سمت مشرق می وزد، باد برین، برای مِثال بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱ - ۱۸۸)، آن حله ای که ابر مر او را همی تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری - ۱۸۳) کنایه از پیام آور میان عاشق و معشوق، برای مِثال سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه ها کرد (حافظ - ۲۶۸) در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، نوروز صبا کودکی
فتح علی خان. وی از مردم کاشان است و در شیراز به سر می برد. هدایت در ریاض العارفین از وی به ملک الشعرا و سلطان البلغا و افصح المتأخرین و المعاصرین تعبیر کند و گوید: آن جناب از اعیان و اشراف شهر کاشان بود و مدتی در شیراز به سر برد و در بدو جلوس فتحعلی شاه با قصائد غرائی که انشاد کرد در زمرۀ ندمای محفل سلطانی درآمد و روزگاری نیز به حکومت قم و کاشان گذرانید. سپس کناره جست و به ملتزمین رکاب پیوست و به مراحم بی پایان سلطانی مفتخر آمد:و گوید:... قرب هفتصد سال است که چنین سخن گستری در گیتی نیامده و جمعی از ارباب انصاف مثنوی وی را بر مثنوی حکیم فردوسی ترجیح میدهند... غرض وی ملک الشعراءبالاستحقاق این عصر است و فقیر را به قوت طبع و پختگی اشعار آن جناب کمال اعتقاد میباشد. (ریاض العارفین چ 1305 ص 262). و در مجمعالفصحاء احتساب الممالکی رانیز جزو مشاغل او شمرده و گوید در فنون نظم مثنوی وقصیده سرائی طرزی خاص داشت، و غالباً همت بر رعایت معانی و الفاظ و مراعات صنایع و بدایع می گماشت، الحق دست سخن سرایان کهن را بر پشت بست و در محفل قدرت بر ایشان مصدر نشست. از غایت شهرت آفتاب است و افکار و اشعار متین او زیور هر کتاب، کلام وی فصیح و مطبوع و زیبا و متین است، و اشعار او بلیغ و جزیل و مصنوع و رنگین... دیوان قصاید آنجناب تخمیناً ده پانزده هزاربیت است همگی محکم و رزین و زبده و گزین... در احیای طرز بلغا خاصه صنعت سجع متوازی بی نظیر است و در سنۀ 1238 هجری قمری درگذشت. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 267). مرحوم بهار در مقدمه ای که به گلشن صبا نوشته است گوید: فتح علی خان متخلص به صبا و ملقب به ملک الشعراء، اصلا از مردم آذربایجان و از خاندان امرای دنبلی است و سلسلۀ نسب او چنین است: فتحعلی بن آقامحمد بن امیرفاضل بیک بن امیر شریف بیک بن امیر غیاث بیک... که به سی ویک پشت به یحیی بن خالد برمکی میرسند. وی از خاندان امرای دنبلی است که مدتهادر آذربایجان (حدود خوی و مراغه) به امارت و حکومت و سرحدداری، گاهی مستقل و گاهی به دست نشاندگی پادشاهان زند و قاجار مشغول بوده اند، و تاریخ آنان از 742 هجری قمری تا زمان قاجار به رشتۀ تحریر درآمده است. ونسخۀ آن امروز در تهران نزد یکی از شاهزادگان قاجار موجود است. خانوادۀ فتحعلی خان از فترات دورۀ نادر و کریمخان به کاشان افتاده و برادر بزرگ تر فتحعلی خان میرزا محمدعلی خان پدر میرزا محمدحسن ملک الشعراء اصفهان متخلص به ناطق وزیر لطفعلی خان زند بود. و پس از انقراض زندیه دستگیر و مورد عتاب آقا محمدخان قاجار قرار گرفت و او را به جرم اینکه از قول لطفعلی خان نامه ای ناهموار به آقامحمدخان نوشته بوده است و انکار نکرد کشتند. فتحعلی خان قبل از آنکه چراغ زندیه خاموش و آفتاب دولت قاجار بالا گیرد لطفعلی خان و سایر امرای زندیه را مدح میگفت وخود نگارنده دیوانی از آن مرحوم در دست داشت که مدایح لطفعلی خان و دیگر امرای زندیه و مخصوصاً قصیدۀ لامیه که در پایان همین مقاله آمده است در آن کتاب بود. صبا پس از واقعۀ برادر متواری شد و معلوم نیست چه بر او گذشت تا هنگامی که فتح علی شاه به لقب جهانبانی ملقب و از جانب آقا محمدخان فرمان فرمای فارس شد، فتحعلیخان صبا در فارس بدو پیوست، و فتح علی شاه به تربیت و نگاه داری او پرداخت و به سال 1212 هنگام جلوس پادشاه صبا قصیدۀ غرائی که با این مطلع آغاز میشود: دو آفتاب کز آن تازه شد زمین و زمان یکی به کاخ حمل شد یکی به گاه کیان. ساخت و به لقب ملک الشعرائی و به التزام رکاب سلطانی نایل آمد. و سپس چندی هم به حکومت قم و کاشان مأمور شد و زمانی هم منصب احتساب الممالکی را عهده دار گردید. در اواخر از حکومت دست کشید و به التزام رکاب شاهی اختصاص یافت و گویند وقتی به کلیدداری آستانۀ قم نیز منصوب گشت. سال ولادت وی به تحقیق معلوم نیست اما خود او در مقدمۀ بعض نسخ گلشن صبا و تمام نسخ شهنشاهنامه خود را چهل وپنج ساله میخواند و از طرفی معتمدالدوله گوید: در سفری که فتح علی شاه به قصد جنگ روس از پایتخت به آذربایجان کرد صبا ملتزم رکاب بوده و داستان یکی از حروب را که از آن آگاهی داشت به بحر متقارب به نظم آورد و به عرض رسانیده و پذیرفته گشت سپس مأمور شد که تاریخ قاجاریه را از آغاز تا پایان به نظم آورد و او بنظم شاهنشاهنامه پرداخت. (گنجینۀ معتمد ص 64). و چون میدانیم که سفر فتح علی شاه به آذربایجان و استقرار اردوی او در چمن اوجان به سال 1224 و مراجعت وی از آن سفر در آخر همان سال بوده، پس صبا در این سال چهل وپنج سال داشته و ناگزیر ولادتش در 1179 بوده است. فوت او نیز در 1238 رخ داد پس درپنجاه ونه یا شصت سالگی بدرود حیات گفته است. مرحوم لله باشی در حق او گوید: ’عمر معقولی کرده’ و کلمه معقول در آن عصر برای تعیین مقداری است که از حد وسط بیشتر ولی به حد اعلی هم نرسیده باشد. صبا در شعر شاگرد حاج سلیمان صباحی است و با آذر و هاتف آمیزش داشته است، شک نیست که صبا در جوانی به تحصیل علوم متداول مشغول بوده است زیرا علم خط و ادب و طب در عصر کریمخان رواجی بسزا داشت و همه دانشوران آن عصر خاصه شعرا در خط فارسی و عربی و تتبع شعر گذشتگان و فن تاریخ ماهر بوده اند و صبا نیز در زمرۀ این طبقه بوده است. رضاقلی خان هدایت مدعی است که: صبا ’... شیوه و قانون استادان قدیم را تجدید کرده و موزونان عهد و زمان خود را پدرانه پرورده است...’ ولی همان طور که در شماره های سال 1311 مجلۀ ارمغان تحقیق شده است، تجدید سبک و شیوۀ قدما رهین زحمات عده ای از مردان علم و ادب قرن دوازدهم است که صبا نیز در دبستان آنان پرورش یافته و از آن گروه صباحی استاد صبا است اما باید اعتراف کرد که صبا در تقویت شیوۀ شاعران باستان رنج موفور کشید و در این شیوه پس از استادان خویش رتبۀ مقدم را دارد، و هر چند صبا از نظر لطافت شعر به پایۀ آنان نمی رسد، اما از جهت معانی و صنایع و جزالت و سنجیدگی و بلندی بر آن سبقت دارد. صبا خود دارای دبستانی است که قاآنی و سپهر و ادیب الممالک و بسیاری از شعرای قرن سیزدهم شاگردان آن دبستانند. تفصیل در مقالاتی که اشاره شد مسطور است. صبا گذشته از استادی در شعر و ادب، اخلاق و صفاتی پسندیده داشته است. به تربیت و تشویق دانشوران همت گماشت و آنان را به دربار هدایت و شغلی نامزد آنان میکرد و از جملۀ اینان فاضل خان گروسی است. و این صفت که در شاعران و دبیران و ارباب صنعت نادر است صبا را در نظر ما مردی بزرگ جلوه می دهد و معاصرین او را در مقابل وی خاضع میکرد. از خاندان صبا خانواده های چندی به جای ماند که همه فضلا و شعرا و بزرگانند مانند فروغ، عندلیب، محمودخان، میرزا احمد صبور، خجسته و گروهی دیگر از فضلا که هم اکنون در قید حیاتند و این خاندان را میتوان اولین خاندان بزرگ ادبی ایران شمرد که سلسلۀ نسب آنان ازعهد قدیم تا امروز به هم پیوسته و دارای ریاست و جلالت و بزرگی و هنراند. از اشعار صبا دیوان قصاید و غزلیات، شهنشاهنامه، خداوندنامه، گلشن صبا و جز آن موجود است و مقداری از اشعار وی نیز از میان رفته است ودر خراسان شنیدم که او را دیوانی در مدح امرای زند بوده است و چون به خدمت جهانبانی ولیعهد قاجار درآمدآن دیوان را بشست شاید تنها اثری که از آن دیوان باقی است قصیدۀ لامیه ای است که در مدح لطفعلی خان زند گفته و سپس با اندکی تصرف آن را به نام فتحعلی شاه گردانیده و آن قصیده اینست: جانب بندر بوشهر شو ای پیک شمال به بر شاه فریدون فر خورشیدخصال خسرو ملک ستان لطفعلی خان که بود یاورش لطف علی یار خدای متعال. که آن را بدین صورت گردانده اند: جانب کشور جمشید شو ای پیک شمال به بر شاه فریدون فر خورشیدخصال خسرو ملک ستان فتحعلی شه که بود یاورش لطف علی یار خدای متعال. نوشتۀ صاحب فارسنامه نیز تأیید میکند که فتحعلی خان مداح زندیان بوده است. وی چنین نویسد: لطف علی خان پس از ورود بشیراز صیدمرادخان قاتل پدر خویش را بکشت و به تخت نشست و فتح علی صبا در تاریخ جلوس او گفت: رسم عدالت چو کرد زنده به تاریخ او گفت صبا او بود ثانی نوشیروان. (فارسنامه چ تهران ص 231). بهترین اشعار صبا نامۀ گلشن صباست چه در سایر اشعار وی کلمات غریب و احیانا لغات وحشی دیده می شود ولی چون در گلشن صبا پیروی از استاد سخن سعدی کرده است شعر او ساده و روان و فصیح میباشد. تصویری از صبا در ضمن تصویر مجلس بار فتحعلی شاه که در سرسرای وزارت خارجه نقاشی شده است، دیده می شود که در سمت راست مجلس در مکان محترم با لباس رسمی جبه و شال و کلاه ایستاده و جزوۀ مدیح به کف دارد. (از مقدمۀ گلشن صبا چ 1313 شمسی بقلم بهار). براون در تاریخ ادبیات در ترجمه احوال او به نقل گفته های هدایت پرداخته و گوید: صبا چون بیشتر مدحی است کمترما را پسند می افتد اما بسیار خوش آهنگ و عذب البیان است. (تاریخ ادبیات ایران ترجمه یاسمی صص 199- 200). و رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 626 شود نام وی محمدصابرحسین واز شعرای هندوستان و از اهالی سهسوان است و منظومه ای بنام ’شوکت خسروی’ دارد که بدین بیت شروع میشود: جهان داورا پادشاهی تراست ببایسته بودی خدایی تراست. (قاموس الاعلام ترکی)
فتح علی خان. وی از مردم کاشان است و در شیراز به سر می برد. هدایت در ریاض العارفین از وی به ملک الشعرا و سلطان البلغا و افصح المتأخرین و المعاصرین تعبیر کند و گوید: آن جناب از اعیان و اشراف شهر کاشان بود و مدتی در شیراز به سر برد و در بدو جلوس فتحعلی شاه با قصائد غرائی که انشاد کرد در زمرۀ ندمای محفل سلطانی درآمد و روزگاری نیز به حکومت قم و کاشان گذرانید. سپس کناره جست و به ملتزمین رکاب پیوست و به مراحم بی پایان سلطانی مفتخر آمد:و گوید:... قرب هفتصد سال است که چنین سخن گستری در گیتی نیامده و جمعی از ارباب انصاف مثنوی وی را بر مثنوی حکیم فردوسی ترجیح میدهند... غرض وی ملک الشعراءبالاستحقاق این عصر است و فقیر را به قوت طبع و پختگی اشعار آن جناب کمال اعتقاد میباشد. (ریاض العارفین چ 1305 ص 262). و در مجمعالفصحاء احتساب الممالکی رانیز جزو مشاغل او شمرده و گوید در فنون نظم مثنوی وقصیده سرائی طرزی خاص داشت، و غالباً همت بر رعایت معانی و الفاظ و مراعات صنایع و بدایع می گماشت، الحق دست سخن سرایان کهن را بر پشت بست و در محفل قدرت بر ایشان مصدر نشست. از غایت شهرت آفتاب است و افکار و اشعار متین او زیور هر کتاب، کلام وی فصیح و مطبوع و زیبا و متین است، و اشعار او بلیغ و جزیل و مصنوع و رنگین... دیوان قصاید آنجناب تخمیناً ده پانزده هزاربیت است همگی محکم و رزین و زبده و گزین... در احیای طرز بلغا خاصه صنعت سجع متوازی بی نظیر است و در سنۀ 1238 هجری قمری درگذشت. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 267). مرحوم بهار در مقدمه ای که به گلشن صبا نوشته است گوید: فتح علی خان متخلص به صبا و ملقب به ملک الشعراء، اصلا از مردم آذربایجان و از خاندان امرای دنبلی است و سلسلۀ نسب او چنین است: فتحعلی بن آقامحمد بن امیرفاضل بیک بن امیر شریف بیک بن امیر غیاث بیک... که به سی ویک پشت به یحیی بن خالد برمکی میرسند. وی از خاندان امرای دنبلی است که مدتهادر آذربایجان (حدود خوی و مراغه) به امارت و حکومت و سرحدداری، گاهی مستقل و گاهی به دست نشاندگی پادشاهان زند و قاجار مشغول بوده اند، و تاریخ آنان از 742 هجری قمری تا زمان قاجار به رشتۀ تحریر درآمده است. ونسخۀ آن امروز در تهران نزد یکی از شاهزادگان قاجار موجود است. خانوادۀ فتحعلی خان از فترات دورۀ نادر و کریمخان به کاشان افتاده و برادر بزرگ تر فتحعلی خان میرزا محمدعلی خان پدر میرزا محمدحسن ملک الشعراء اصفهان متخلص به ناطق وزیر لطفعلی خان زند بود. و پس از انقراض زندیه دستگیر و مورد عتاب آقا محمدخان قاجار قرار گرفت و او را به جرم اینکه از قول لطفعلی خان نامه ای ناهموار به آقامحمدخان نوشته بوده است و انکار نکرد کشتند. فتحعلی خان قبل از آنکه چراغ زندیه خاموش و آفتاب دولت قاجار بالا گیرد لطفعلی خان و سایر امرای زندیه را مدح میگفت وخود نگارنده دیوانی از آن مرحوم در دست داشت که مدایح لطفعلی خان و دیگر امرای زندیه و مخصوصاً قصیدۀ لامیه که در پایان همین مقاله آمده است در آن کتاب بود. صبا پس از واقعۀ برادر متواری شد و معلوم نیست چه بر او گذشت تا هنگامی که فتح علی شاه به لقب جهانبانی ملقب و از جانب آقا محمدخان فرمان فرمای فارس شد، فتحعلیخان صبا در فارس بدو پیوست، و فتح علی شاه به تربیت و نگاه داری او پرداخت و به سال 1212 هنگام جلوس پادشاه صبا قصیدۀ غرائی که با این مطلع آغاز میشود: دو آفتاب کز آن تازه شد زمین و زمان یکی به کاخ حمل شد یکی به گاه کیان. ساخت و به لقب ملک الشعرائی و به التزام رکاب سلطانی نایل آمد. و سپس چندی هم به حکومت قم و کاشان مأمور شد و زمانی هم منصب احتساب الممالکی را عهده دار گردید. در اواخر از حکومت دست کشید و به التزام رکاب شاهی اختصاص یافت و گویند وقتی به کلیدداری آستانۀ قم نیز منصوب گشت. سال ولادت وی به تحقیق معلوم نیست اما خود او در مقدمۀ بعض نسخ گلشن صبا و تمام نسخ شهنشاهنامه خود را چهل وپنج ساله میخواند و از طرفی معتمدالدوله گوید: در سفری که فتح علی شاه به قصد جنگ روس از پایتخت به آذربایجان کرد صبا ملتزم رکاب بوده و داستان یکی از حروب را که از آن آگاهی داشت به بحر متقارب به نظم آورد و به عرض رسانیده و پذیرفته گشت سپس مأمور شد که تاریخ قاجاریه را از آغاز تا پایان به نظم آورد و او بنظم شاهنشاهنامه پرداخت. (گنجینۀ معتمد ص 64). و چون میدانیم که سفر فتح علی شاه به آذربایجان و استقرار اردوی او در چمن اوجان به سال 1224 و مراجعت وی از آن سفر در آخر همان سال بوده، پس صبا در این سال چهل وپنج سال داشته و ناگزیر ولادتش در 1179 بوده است. فوت او نیز در 1238 رخ داد پس درپنجاه ونه یا شصت سالگی بدرود حیات گفته است. مرحوم لله باشی در حق او گوید: ’عمر معقولی کرده’ و کلمه معقول در آن عصر برای تعیین مقداری است که از حد وسط بیشتر ولی به حد اعلی هم نرسیده باشد. صبا در شعر شاگرد حاج سلیمان صباحی است و با آذر و هاتف آمیزش داشته است، شک نیست که صبا در جوانی به تحصیل علوم متداول مشغول بوده است زیرا علم خط و ادب و طب در عصر کریمخان رواجی بسزا داشت و همه دانشوران آن عصر خاصه شعرا در خط فارسی و عربی و تتبع شعر گذشتگان و فن تاریخ ماهر بوده اند و صبا نیز در زمرۀ این طبقه بوده است. رضاقلی خان هدایت مدعی است که: صبا ’... شیوه و قانون استادان قدیم را تجدید کرده و موزونان عهد و زمان خود را پدرانه پرورده است...’ ولی همان طور که در شماره های سال 1311 مجلۀ ارمغان تحقیق شده است، تجدید سبک و شیوۀ قدما رهین زحمات عده ای از مردان علم و ادب قرن دوازدهم است که صبا نیز در دبستان آنان پرورش یافته و از آن گروه صباحی استاد صبا است اما باید اعتراف کرد که صبا در تقویت شیوۀ شاعران باستان رنج موفور کشید و در این شیوه پس از استادان خویش رتبۀ مقدم را دارد، و هر چند صبا از نظر لطافت شعر به پایۀ آنان نمی رسد، اما از جهت معانی و صنایع و جزالت و سنجیدگی و بلندی بر آن سبقت دارد. صبا خود دارای دبستانی است که قاآنی و سپهر و ادیب الممالک و بسیاری از شعرای قرن سیزدهم شاگردان آن دبستانند. تفصیل در مقالاتی که اشاره شد مسطور است. صبا گذشته از استادی در شعر و ادب، اخلاق و صفاتی پسندیده داشته است. به تربیت و تشویق دانشوران همت گماشت و آنان را به دربار هدایت و شغلی نامزد آنان میکرد و از جملۀ اینان فاضل خان گروسی است. و این صفت که در شاعران و دبیران و ارباب صنعت نادر است صبا را در نظر ما مردی بزرگ جلوه می دهد و معاصرین او را در مقابل وی خاضع میکرد. از خاندان صبا خانواده های چندی به جای ماند که همه فضلا و شعرا و بزرگانند مانند فروغ، عندلیب، محمودخان، میرزا احمد صبور، خجسته و گروهی دیگر از فضلا که هم اکنون در قید حیاتند و این خاندان را میتوان اولین خاندان بزرگ ادبی ایران شمرد که سلسلۀ نسب آنان ازعهد قدیم تا امروز به هم پیوسته و دارای ریاست و جلالت و بزرگی و هنراند. از اشعار صبا دیوان قصاید و غزلیات، شهنشاهنامه، خداوندنامه، گلشن صبا و جز آن موجود است و مقداری از اشعار وی نیز از میان رفته است ودر خراسان شنیدم که او را دیوانی در مدح امرای زند بوده است و چون به خدمت جهانبانی ولیعهد قاجار درآمدآن دیوان را بشست شاید تنها اثری که از آن دیوان باقی است قصیدۀ لامیه ای است که در مدح لطفعلی خان زند گفته و سپس با اندکی تصرف آن را به نام فتحعلی شاه گردانیده و آن قصیده اینست: جانب بندر بوشهر شو ای پیک شمال به بر شاه فریدون فر خورشیدخصال خسرو ملک ستان لطفعلی خان که بود یاورش لطف علی یار خدای متعال. که آن را بدین صورت گردانده اند: جانب کشور جمشید شو ای پیک شمال به بر شاه فریدون فر خورشیدخصال خسرو ملک ستان فتحعلی شه که بود یاورش لطف علی یار خدای متعال. نوشتۀ صاحب فارسنامه نیز تأیید میکند که فتحعلی خان مداح زندیان بوده است. وی چنین نویسد: لطف علی خان پس از ورود بشیراز صیدمرادخان قاتل پدر خویش را بکشت و به تخت نشست و فتح علی صبا در تاریخ جلوس او گفت: رسم عدالت چو کرد زنده به تاریخ او گفت صبا او بود ثانی نوشیروان. (فارسنامه چ تهران ص 231). بهترین اشعار صبا نامۀ گلشن صباست چه در سایر اشعار وی کلمات غریب و احیانا لغات وحشی دیده می شود ولی چون در گلشن صبا پیروی از استاد سخن سعدی کرده است شعر او ساده و روان و فصیح میباشد. تصویری از صبا در ضمن تصویر مجلس بار فتحعلی شاه که در سرسرای وزارت خارجه نقاشی شده است، دیده می شود که در سمت راست مجلس در مکان محترم با لباس رسمی جبه و شال و کلاه ایستاده و جزوۀ مدیح به کف دارد. (از مقدمۀ گلشن صبا چ 1313 شمسی بقلم بهار). براون در تاریخ ادبیات در ترجمه احوال او به نقل گفته های هدایت پرداخته و گوید: صبا چون بیشتر مدحی است کمترما را پسند می افتد اما بسیار خوش آهنگ و عذب البیان است. (تاریخ ادبیات ایران ترجمه یاسمی صص 199- 200). و رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 626 شود نام وی محمدصابرحسین واز شعرای هندوستان و از اهالی سهسوان است و منظومه ای بنام ’شوکت خسروی’ دارد که بدین بیت شروع میشود: جهان داورا پادشاهی تراست ببایسته بودی خدایی تراست. (قاموس الاعلام ترکی)
کودکی. (منتهی الارب) (دهار). کودکی کردن. (مصادر زوزنی) : اما به حکم آنکه شاهزاده در حداثت سن و بدایت صبا بود آن غرر و درر چون صبا میشمرد. (سندبادنامه ص 51) ، میل کردن به نادانی جوانی. (اقرب الموارد). رجوع به صبی ̍ شود
کودکی. (منتهی الارب) (دهار). کودکی کردن. (مصادر زوزنی) : اما به حکم آنکه شاهزاده در حداثت سن و بدایت صبا بود آن غرر و درر چون صبا میشمرد. (سندبادنامه ص 51) ، میل کردن به نادانی جوانی. (اقرب الموارد). رجوع به صِبی ̍ شود
باد برین که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است و آن را قبول هم نامند خلاف دبور. (منتهی الارب). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است. (برهان قاطع ذیل بادصبا). باد مشرق. (مهذب الاسماء). باد پیش. در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: که صبا بفتح صاد و باء موحده و قصر الف، بادی که از طرف مشرق آید در فصل بهار. و در تذکرهالاولیاء مذکور است صبا بادی است که از زیر عرش می خیزد و آن به وقت صبح می وزد. بادی لطیف و خنک است، نسیمی خوش دارد و گلها از آن بشکفد و عاشقان راز بااو گویند: و در اصطلاحات عبدالرزاق کاشی صبا نفحات رحمانیه است که از جانب مشرق روحانیات می آید. کذا فی کشف اللغات. در مدارج النبوه مذکور است که صبا بادی است که مهب آن از مطلع ثریا تا بنات النعش است و مقابل آن دبور است و شمال به فتح شین و گاهی به کسر نیز خوانده میشود، بادی است که از جانب شمال به جانب جنوب وزد و صحیح آن است که بادی که مهب وی میان مطلع شمس و بنات النعش باشد. و آن حضرت صلی اﷲ علیه و سلم فرمود: نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور. و قصۀ آن به این وجه است که روز خندق آن حضرت دعا کرده به این دعا: یا صریخ المکروبین و یا مجیب المضطرین اکشف همی وغمی و کربی تری مانزل بی و باصحابی. پس مستجاب شد دعا و فرستاد حق تعالی جماعتی از ملائکه را تا طنابهای خیمه های ایشان میبریدند و میخها را میکندیدند و آتشها را می کشتند و ترسی و رعبی در دلهای ایشان پیدا شدکه غیر از فرار چاره ندیدند پس آمد باد صبا و کندیدمیخها را و انداخت خیمه ها را و بر زمین افکند دیگهارا و ریخت بر روی ایشان خاک را و انداخت سنگ ریزه ها را و میشنیدند در هر گوشه ای از معسکر خود تکبیر را. پس گریختند شباشب و گذاشتند بارهای گران را. و شیخ عمادالدین در تفسیر خود آورده که اگر نه آن بودی که خداوند تعالی محمد را رحمه للعالمین آفریده، آن باد صبا بر ایشان اشد بودی از باد عقیم که بر عادیان فرستاد. و ابن مردویه در تفسیر خویش از ابن عباس نکته ای غریب آورده که در لیله الاحزاب باد صبا با باد شمال گفت بیا تا برویم و رسول خدا را یاری کنیم. باد شمال در جواب باد صبا گفت: ان الحره لاتسیر باللیل، زن اصیل در شب سیر نمیکند. پس حق تعالی بر باد شمال غضب کرده وی را عقیم گردانید. پس بادی که در آن شب نصرت رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم کرد باد صبا بود. و لهذا فرمود: نصرت بالصبا - انتهی. من المدارج: صبا غنچه را خار در دل شکست سهی سرو را در جهان کرد پست. فردوسی. درست گوئی نخاس گشت باد صبا درخت گل بمثل چون کنیزک نخاس. منوچهری. آن حله ای که ابر مر او را همی تنید باد صبا بیامد و آن حله را درید. منوچهری. سحاب او بسان دیدگان من بسان آه سرد من صبای او. منوچهری. برنا کند صبا بفسون اکنون این پیر گشته صورت برنا را. ناصرخسرو. این پیر کوژپشت کهن گشته شاخ گل باز از صبا بصنعت باد صبا شده ست. ناصرخسرو. وینکه چو گل روی بشوید بشب مشک دهد بر رخ شسته صباش. ناصرخسرو. صبا را ندانی ز عطار تبت زمین را ندانی ز دیبای ششتر. ناصرخسرو. صبا آید اکنون بعذر شمال سحرگاه تازان سوی لاله زار. ناصرخسرو. یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان. خاقانی. ز آتش دلها صبا سوخته شد سربسر تا بسر زلف تو کرد گذر چین بچین. خاقانی. داد نقیب صبا عرض سپاه بهار کز دوگروهی بدید یاوگیان خزان. خاقانی. گاهی او آسمان سوار و مرا چون صبا در شتاب دیدستند. خاقانی. عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم هدیۀ جانم روان دارید بر دست صبا. خاقانی. دهان صبا مشک نکهت شد از می ببوی می اندر صبا میگریزم. خاقانی. خورشیدی و برنیائی از کوه هر صبحدم از صبات جویم. خاقانی. بوی بدل می برد در ره او چون صبا راه بجان میرود بردر او چون شرار. خاقانی. نافۀ آهو شده ست ناف زمین از صبا عقددوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا. خاقانی. کو صباخلقی که از تشویر جاه و خلق او هم بهشت عدن و هم بحر عدن بگریستی. خاقانی. چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه. خاقانی. زآن شناسی باد را که آن صباست یا دبور است این بیان آن خفاست. مولوی. بدین خاک چندان صبا بگذرد که هر ذره از ما بجائی برد. سعدی. چو شیر رایت او را کند صبامتحرک مجال حمله نماند ز هول شیر عرین را. سعدی. از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود آری آری طیب انفاس هواداران خوش است. حافظ. ای هدهد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت. حافظ. هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می فرستمت. حافظ. صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری بیادگار بمانی که بوی او داری. حافظ. صبا ز من بحریفان زیردست آزار بگو که کارکنان فلک زبردستند. حافظ. ای صبا گربگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس. حافظ. ، در شرح اصطلاحات صوفیۀ ابن عطار میگوید: صبا صولت و رعب روح است و استیلاء آن بحیثیتی است که صادرشود از شخصی چیزی که موافق شرع و عقل است و دبور مقابل این است. کذا فی لطایف اللغات
باد برین که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است و آن را قبول هم نامند خلاف دبور. (منتهی الارب). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است. (برهان قاطع ذیل بادصبا). باد مشرق. (مهذب الاسماء). باد پیش. در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: که صبا بفتح صاد و باء موحده و قصر الف، بادی که از طرف مشرق آید در فصل بهار. و در تذکرهالاولیاء مذکور است صبا بادی است که از زیر عرش می خیزد و آن به وقت صبح می وزد. بادی لطیف و خنک است، نسیمی خوش دارد و گلها از آن بشکفد و عاشقان راز بااو گویند: و در اصطلاحات عبدالرزاق کاشی صبا نفحات رحمانیه است که از جانب مشرق روحانیات می آید. کذا فی کشف اللغات. در مدارج النبوه مذکور است که صبا بادی است که مهب آن از مطلع ثریا تا بنات النعش است و مقابل آن دبور است و شمال به فتح شین و گاهی به کسر نیز خوانده میشود، بادی است که از جانب شمال به جانب جنوب وزد و صحیح آن است که بادی که مهب وی میان مطلع شمس و بنات النعش باشد. و آن حضرت صلی اﷲ علیه و سلم فرمود: نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور. و قصۀ آن به این وجه است که روز خندق آن حضرت دعا کرده به این دعا: یا صریخ المکروبین و یا مجیب المضطرین اکشف همی وغمی و کربی تری مانزل بی و باصحابی. پس مستجاب شد دعا و فرستاد حق تعالی جماعتی از ملائکه را تا طنابهای خیمه های ایشان میبریدند و میخها را میکندیدند و آتشها را می کشتند و ترسی و رعبی در دلهای ایشان پیدا شدکه غیر از فرار چاره ندیدند پس آمد باد صبا و کندیدمیخها را و انداخت خیمه ها را و بر زمین افکند دیگهارا و ریخت بر روی ایشان خاک را و انداخت سنگ ریزه ها را و میشنیدند در هر گوشه ای از معسکر خود تکبیر را. پس گریختند شباشب و گذاشتند بارهای گران را. و شیخ عمادالدین در تفسیر خود آورده که اگر نه آن بودی که خداوند تعالی محمد را رحمه للعالمین آفریده، آن باد صبا بر ایشان اشد بودی از باد عقیم که بر عادیان فرستاد. و ابن مردویه در تفسیر خویش از ابن عباس نکته ای غریب آورده که در لیله الاحزاب باد صبا با باد شمال گفت بیا تا برویم و رسول خدا را یاری کنیم. باد شمال در جواب باد صبا گفت: ان الحره لاتسیر باللیل، زن اصیل در شب سیر نمیکند. پس حق تعالی بر باد شمال غضب کرده وی را عقیم گردانید. پس بادی که در آن شب نصرت رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم کرد باد صبا بود. و لهذا فرمود: نصرت بالصبا - انتهی. من المدارج: صبا غنچه را خار در دل شکست سهی سرو را در جهان کرد پست. فردوسی. درست گوئی نخاس گشت باد صبا درخت گل بمثل چون کنیزک نخاس. منوچهری. آن حله ای که ابر مر او را همی تنید باد صبا بیامد و آن حله را درید. منوچهری. سحاب او بسان دیدگان من بسان آه سرد من صبای او. منوچهری. برنا کند صبا بفسون اکنون این پیر گشته صورت برنا را. ناصرخسرو. این پیر کوژپشت کهن گشته شاخ گل باز از صبا بصنعت باد صبا شده ست. ناصرخسرو. وینکه چو گل روی بشوید بشب مشک دهد بر رخ شسته صباش. ناصرخسرو. صبا را ندانی ز عطار تبت زمین را ندانی ز دیبای ششتر. ناصرخسرو. صبا آید اکنون بعذر شمال سحرگاه تازان سوی لاله زار. ناصرخسرو. یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان. خاقانی. ز آتش دلها صبا سوخته شد سربسر تا بسر زلف تو کرد گذر چین بچین. خاقانی. داد نقیب صبا عرض سپاه بهار کز دوگروهی بدید یاوگیان خزان. خاقانی. گاهی او آسمان سوار و مرا چون صبا در شتاب دیدستند. خاقانی. عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم هدیۀ جانم روان دارید بر دست صبا. خاقانی. دهان صبا مشک نکهت شد از می ببوی می اندر صبا میگریزم. خاقانی. خورشیدی و برنیائی از کوه هر صبحدم از صبات جویم. خاقانی. بوی بدل می برد در ره او چون صبا راه بجان میرود بردر او چون شرار. خاقانی. نافۀ آهو شده ست ناف زمین از صبا عقددوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا. خاقانی. کو صباخلقی که از تشویر جاه و خلق او هم بهشت عدن و هم بحر عدن بگریستی. خاقانی. چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه. خاقانی. زآن شناسی باد را که آن صباست یا دبور است این بیان آن خفاست. مولوی. بدین خاک چندان صبا بگذرد که هر ذره از ما بجائی برد. سعدی. چو شیر رایت او را کند صبامتحرک مجال حمله نماند ز هول شیر عرین را. سعدی. از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود آری آری طیب انفاس هواداران خوش است. حافظ. ای هدهد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجا به کجا می فرستمت. حافظ. هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می فرستمت. حافظ. صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری بیادگار بمانی که بوی او داری. حافظ. صبا ز من بحریفان زیردست آزار بگو که کارکنان فلک زبردستند. حافظ. ای صبا گربگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس. حافظ. ، در شرح اصطلاحات صوفیۀ ابن عطار میگوید: صبا صولت و رعب روح است و استیلاء آن بحیثیتی است که صادرشود از شخصی چیزی که موافق شرع و عقل است و دبور مقابل این است. کذا فی لطایف اللغات
تمر هندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
تَمرِ هِندی، درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد، میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تَمرِ گُجَرات، خُرمایِ گُجَرات، اَنبَلِه، خَبجِه انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
محمد بن علی مکنی به ابوالعرفان. وی از علمای مصر است و او راست: منظومۀ ’الکافیه الشافیه’ در علم عروض و قافیه، مطبوع حاشیه بر شرح اشمونی بر الفیۀ ابن مالک، مطبوع. اتحاف اهل الاسلام بما یتعلق بالمصطفی و اهل بیته الکرام. اسعاف الراغبین در سیرت نبویه، مطبوع. الرساله الکبری در تفسیر بسمله، مطبوع. رساله الاستعارات و حاشیۀ برشرح رسالۀ عضدیه، مطبوع، و کتابی در علم هیئت، و حاشیه بر شرح عصام بر سمرقندیه و حاشیه بر معانی و بیان سعد تفتازانی و کتب دیگر. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 953). و رجوع به ذیل ص 21 از ج 3 بلوغ الارب شود
محمد بن علی مکنی به ابوالعرفان. وی از علمای مصر است و او راست: منظومۀ ’الکافیه الشافیه’ در علم عروض و قافیه، مطبوع حاشیه بر شرح اشمونی بر الفیۀ ابن مالک، مطبوع. اتحاف اهل الاسلام بما یتعلق بالمصطفی و اهل بیته الکرام. اسعاف الراغبین در سیرت نبویه، مطبوع. الرساله الکبری در تفسیر بسمله، مطبوع. رساله الاستعارات و حاشیۀ برشرح رسالۀ عضدیه، مطبوع، و کتابی در علم هیئت، و حاشیه بر شرح عصام بر سمرقندیه و حاشیه بر معانی و بیان سعد تفتازانی و کتب دیگر. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 953). و رجوع به ذیل ص 21 از ج 3 بلوغ الارب شود
خرمای هندی انجیر هندی گل تافتونی، دیوانگی گولی سر بند شیشه چوب پنبه بردبار پر شکیب، زمین سوخته، جنگ سخت بسیار شکیبا شدید الصبر، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست و هر گاه جمیع بلایای دنیا بر او وارد شود عاجز نگردد، یکی از نامهای خدای تعالی. انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
خرمای هندی انجیر هندی گل تافتونی، دیوانگی گولی سر بند شیشه چوب پنبه بردبار پر شکیب، زمین سوخته، جنگ سخت بسیار شکیبا شدید الصبر، کسی که ضمیرش در خدا و برای خدا و به وسیله خداست و هر گاه جمیع بلایای دنیا بر او وارد شود عاجز نگردد، یکی از نامهای خدای تعالی. انجیر هندی که نوعی کاکتوس است
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر
پارسی تازی گشته سباغ نانخورش، سرخین، رنگ رنگریز رنگرز رنگساز، دروغگوی که سخن را رنگ می دهد و دگرگون می سازد رنگرز رنگ ساز، جمع صباغین. یا صباغ اثمار. ماه قمر. یا صباغ ارض. آفتاب شمس. یا صباغ تنگار. ماه قمر. یا صباغ جواهر. آفتاب شمس. یا صباغ فلک. ماه قمر