جدول جو
جدول جو

معنی صادر - جستجوی لغت در جدول جو

صادر
بیرون رونده
تصویری از صادر
تصویر صادر
فرهنگ فارسی عمید
صادر(دِ)
نعت فاعلی از صدور. بازگردنده. مقابل وارد. از جای بیرون آینده. (غیاث اللغات). رونده (در مورد شخص و شی ٔ هر دو استعمال شود) :
ز بهر صادر و وارد پزند هر روزی
هزار پخته مر او را همیشه در مطبخ.
سوزنی.
صیت بزرگی احوال و کرامات و مقامات خواجه را از صادر و وارد بسیار شنودم. (انیس الطالبین). و رجوع به صادر کردن و صادرات شود، یقال: ما له صادر و لا وارد، یعنی نیست او را چیزی، طریق صادر، راه بازگشت از آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صادر(دِ)
موضعی است در شام. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صادر(دِ)
ابن کامل بن بدر عیسی. وی شاعری است نیکوسخن و از شعر وی قصیده ای است که در آن برادر خود بدر را که با ابوهیذام کشته شده یاد کند:
لئن قتلت قحطان بدراً فانما
اراها نجوم اللیل کارهه ظهرا
اقام لها سوق الجلاد ابن کامل
فانفذها قتلاً و اوجعها عقرا
فان یک بدر قد مضی لسبیله
فمامات محسوداً و لکن شفی صدرا
فمن ظن ان الحرب لیست تقوده
اذا کان ممن فی الوغی یلهب الجمرا
فقد ظن عجزالرأی منه و قد نبت
بذلک منه النفس من رأیها خسرا
فلاتبعدن یا بدر ان کنت هالکاً
فقد کنت محموداً لنا ماجداً عمرا
سأبکیک بالبیض الخفاف و بالقنا
فان بها ما ادرک الماجد الوترا
و لست کمن یبکی اخاه بعبره
یعصرها من جفن مقلته عصرا
ونحن اناس لاتفیض دموعنا
علی هالک میتاً و ان قطع الظهرا
نعد لما نمنی به من مصابنا
و ان جل ماغنی به ابداً صبرا.
(تهذیب تاریخ ابن عساکر ج 6 ص 359)
لغت نامه دهخدا
صادر
بازگردنده، صدور، رونده، بیرون آینده
تصویری از صادر
تصویر صادر
فرهنگ لغت هوشیار
صادر((دِ))
آن چه که پدید آید، آن چه که حق ایجاد کرده، بیرون رونده، آن چه که از جایی به جایی (داخل مملکت و مخصوصاً خارج آن) فرستاده شود، جمع صادرات
تصویری از صادر
تصویر صادر
فرهنگ فارسی معین
صادر
برونبرد، بیرون دادن، دربرد، فرستاده، نوشته، فرستادن
تصویری از صادر
تصویر صادر
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صادق
تصویر صادق
(پسرانه)
راستگو، راست و درست، راستین، نام امام امام ششم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مصادر
تصویر مصادر
مصدرها، بازگشتن گاه ها، جای بازگشتن ها، محل صدورها، جمع واژۀ مصدر
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ)
دهی از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، 9600گزی جنوب خاور کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. سکنۀ آن 63 تن شیعه، فارسی زبان. آب از قنات و باران. محصول غلات، تنباکو، کنجد. شغل اهالی زراعت. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
جمع واژۀ مصدر. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مصدر شود
لغت نامه دهخدا
جمع مصدر، برونیگاه ها سر چشمه ها کنش ها خاستگاه ها جمع مصدر: جاهای بیرون آمدن چیزها، مصدرها. یا اسما مصادر. اسم مصدرها. یا مصادر امور. وزیران و رئیسان ادارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصادر
تصویر مصادر
((مَ دِ))
جمع مصدر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
المضبوطات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
Confiscation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
confiscation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
Beschlagnahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
החרמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
ضبطی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
বাজেয়াপ্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
kutaifisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
el koyma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
압수
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
没収
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
ज़ब्ती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
конфіскація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
penyitaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
การยึด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
inbeslagneming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
confiscación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
confisca
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
конфискация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
没收
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
konfiskata
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصادر
تصویر تصادر
confisco
دیکشنری فارسی به پرتغالی