جدول جو
جدول جو

معنی شیربخت - جستجوی لغت در جدول جو

شیربخت
(بَ)
روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیرپخت: ده درمسنگ روغن گاو و ده درمسنگ روغن شیربخت تازه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر قلیه خواهند نخست به آب پزندپس به روغن شیربخت تازه بریان کنند (گوشت گاو کوهی را) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به شیرپخت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکردخت
تصویر شکردخت
(دخترانه)
(به کسر شین) شکر (سنسکریت) + دخت (فارسی) دختر شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
بدبخت، تیره بخت، شوریده بخت، شوراختر، شورطالع، برای مثال شوربختان به آرزو خواهند / مقبلان را زوال نعمت و جاه (سعدی - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربختی
تصویر شوربختی
بدبختی، تیره بختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربچه
تصویر شیربچه
جوان دلیر و شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیخوخت
تصویر شیخوخت
پیر شدن، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربان
تصویر شیربان
نگهبان شیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربها
تصویر شیربها
بهای شیر، پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس می دهد
فرهنگ فارسی عمید
دارویی که در هندوستان از ریشۀ گیاهی گرفته می شده و در برای دفع صفرا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
شیره و صمغی که از گیاهی که در کوه های البرز و خراسان می روید تراوش می کند، طعمش شیرین و دارای قند و نشاسته و سقز است. در طب به عنوان ملین و مسهل به کار می رود. ۱۵ تا ۶۰ گرم آن را در آب یا شیر حل می کنند و می خورند. در تقویت معده و کبد و رفع سرفه و تب نیز نافع است، شیر خشک، شیر خاشاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمست
تصویر شیرمست
ویژگی شیرخواره ای که از بسیار خوردن شیر سرمست و سرحال شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادبخت
تصویر شادبخت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، سفیدبخت، نیکوبخت، سعید، خوش طالع، صاحب دولت، نکوبخت، ایمن، خجسته، مقبل، بختیار، اقبالمند، فرخنده طالع، جوان بخت، نیک اختر، خجسته طالع، طالع مند، بلنداقبال، صاحب اقبال، فرّخ فال، فرخنده بخت، مستسعد، بلندبخت، خجسته فال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوربخت
تصویر کوربخت
بدبخت، بداختر، شوربخت، تیره بخت، نگون بخت، بی طالع
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
حالت و چگونگی چیربخت. غلبه. پیروزی:
ببینیم تابر که سختی بود
که را زآسمان چیربختی بود.
اسدی (گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
که بخت غالب دارد. پیروزبخت
لغت نامه دهخدا
(پُ)
روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیربخت: تن وی را به روغنی که اندر وی قبض نباشد چون روغن خیری و روغن شیر پخت تازه بمالند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گروهی گویند دو روز شکر سوده با روغن شیرپخت تازه می دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی ص 164). رجوع به شیربخت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شیربخ. شیربخشیر. (ناظم الاطباء). رجوع به شیربخشیر و شیربخ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شیربخس. بیخی زردرنگ که از هندو کشمیر آورند و دفع صفرا و بلغم کند، و شیربخشیر نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شیربخشیر شود
لغت نامه دهخدا
شیره ای که از بعضی اشجار تراوش میکند و مسهل و آرام و نیکوئیست در اطفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکبخت
تصویر نیکبخت
خوشبخت، کامروا
فرهنگ لغت هوشیار
انعامی که پس از باز گرفتن کودک از شیر به دایه وی می دهند، مزد دایگی و شیر به کودک دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیخوخت
تصویر شیخوخت
پیر شدن، پیری، رهبری معنوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهربخت
تصویر مهربخت
نجاتداده مهر، آزاد کرده مهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوربخت
تصویر کوربخت
بدبخت، بی طالع، تیره بخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیریخت
تصویر بیریخت
بد قواره و زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور بخت
تصویر شور بخت
تیره بخت، سیاه بخت، تیره روز
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ایست از ترکیب قندهای مختلف درست شده و در نتیجه خراش وارد بر روی پوست برخی گیاهان از قبیل کاروان کش به دست می آید. شیر خشت از لحاظ ترکیبات شیمیایی جزو من ها محسوب می شود و در تداوی به جهت لینت یا به جای مسهل به کار می رود و چون طعم مطبوع و شیرینی دارد مورد توجه است. بهترین شیر خشتها شیر خشت خراسان و هرات است که از گیاه کاروان کش بدست می آید. در دیگر نقاط ایران نیز از گیاه گپ شیر شیر خشت به دست می آورند. به همین جهت این گیاه را به نام شیر خشت نیز نامیده اند شیر خشک شیر خاشاک. یا شیر خشت شهری. شیر خشتی است که از گیاه گپ شیر گرفته می شود و مرغوبیت شیر خشت هراتی را ندارد. یا شیر خشت هراتی. شیر خشتی است که از گیاه کاروان کش به دست می آید و بهترین نوع شیر خشت است
فرهنگ لغت هوشیار
((خِ))
شیره و صمغی است که از گیاهی در کوه های البرز و خراسان می روید تراوش می کند، طعمش شیرین و دارای قند و نشاسته و سقز است، در طب به عنوان ملین و مسهل به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیربها
تصویر شیربها
((بَ))
پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربختی
تصویر شوربختی
تیره بختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربخت
تصویر شوربخت
((بَ))
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرمست
تصویر شیرمست
((مَ))
برّه گوسفند یا بز که شیر بسیار خورده و فربه گشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربختی
تصویر شوربختی
تاسف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شوربختم
تصویر شوربختم
متاسفم
فرهنگ واژه فارسی سره
بداقبال، بدبخت، بدطالع، تیره روز، سیه روز، کوربخت
متضاد: خوشبخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد