جدول جو
جدول جو

معنی شیربخ

شیربخ
دارویی که در هندوستان از ریشۀ گیاهی گرفته می شده و در برای دفع صفرا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیربخ

شیربخ

شیربخ
شیربخس. بیخی زردرنگ که از هندو کشمیر آورند و دفع صفرا و بلغم کند، و شیربخشیر نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شیربخشیر شود
لغت نامه دهخدا

شیربا

شیربا
شیربِرِنج، خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، گُرَنج بِشیر، شیروا
شیربا
فرهنگ فارسی عمید

شیربخس

شیربخس
شیربخ. شیربخشیر. (ناظم الاطباء). رجوع به شیربخشیر و شیربخ شود
لغت نامه دهخدا

شیربخت

شیربخت
روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیرپخت: ده درمسنگ روغن گاو و ده درمسنگ روغن شیربخت تازه... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اگر قلیه خواهند نخست به آب پزندپس به روغن شیربخت تازه بریان کنند (گوشت گاو کوهی را) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به شیرپخت شود
لغت نامه دهخدا

شیربا

شیربا
مُرَکَّب اَز: شیر، خوردنی + با، آش، شیربرنج و شله ای که از برنج و شیر پزند، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)، غذایی است که از شیر و برنج ترتیب دهند، آش شیر، شیربرنج، شیروا:
همی برد خوان از پسش کدخدا
نهاد از برش کاسۀ شیربا
از آن شیربا شاه لختی بخورد
چنین گفت پس با زن پایمرد،
فردوسی،
نهاده بر او کاسۀ شیربا
چه نیکو بدی گر بدی زیربا،
فردوسی،
، دوراغ و شیر خفتۀ مخلوط باشیر تازه، (ناظم الاطباء)، بعضی گویند شیر یا شیری است که آنرا مایه زنند تا چون جغرات بسته گردد و بعد از آن میوه های خشک در آن ریزند، و بعد از زمانی خورند، به معنی آش، (برهان)
لغت نامه دهخدا