جدول جو
جدول جو

معنی شگون - جستجوی لغت در جدول جو

شگون
فال نیک، تفال خیر، میمنت و خجستگی
تصویری از شگون
تصویر شگون
فرهنگ فارسی عمید
شگون
(شُ)
فال نیک. تفأل خیر. فال میمون و مبارک. (ناظم الاطباء) (از برهان). طیره. آغال. اغور. (یادداشت مؤلف). تفأل گرفتن به آواز و پرواز و جز آن و به صورت شگن هم آمده و این مشترک است در هندی و با لفظ نهادن و گرفتن و کردن مستعمل. (آنندراج) :
صباح هفته اگر جام لاله گون باشد
تمام هفته به عیش و طرب شگون باشد.
(از فرهنگ جهانگیری).
- شگون بد، تطیر. طیره. تشأم. (از یادداشت مؤلف).
- شگون بد یا خوب زدن، فال بد یا خوب زدن. (یادداشت مؤلف).
- شگون زدن، فال زدن. (یادداشت مؤلف).
- شگون کردن، به فال نیک داشتن:
یک نوبرم ز نخل مراد تو آرزوست
تلخی بگو که تا به قیامت شگون کنم.
باقر کاشی (از آنندراج).
آسیبی از خمار نیابد تمام عمر
هر کس که ازکف تو ایاغی شگون کند.
علی خراسانی (از آنندراج).
- شگون گرفتن، فال گرفتن. تفأل کردن:
بگرفته ام شگون طپشی تازه در دل است
شاید که آب رفته بیاید به جوی ما.
واله هروی (از آنندراج).
- شگون گیر، آنکه به شگون کار کند. (آنندراج) :
درگذشتن نتواند نگه از کشتۀ او
تا تسلی ندهد چشم شگون گیر مرا.
ظهوری (از آنندراج).
- شگون نهادن، فال گرفتن. تفأل:
فال زدم که از هوس کشته شوم به یک نفس
هم ز لب تو این سخن به که شگون نهد کسی.
بابافغانی (از آنندراج).
- بدشگونی کردن، فال بد زدن. تطیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شگون
میمنت و خجستگی
تصویری از شگون
تصویر شگون
فرهنگ لغت هوشیار
شگون
((شُ))
فال نیک، خوش یمن
تصویری از شگون
تصویر شگون
فرهنگ فارسی معین
شگون
اغر، تبرک، خوش یمنی، سعد، فال نیک، نیک فالی، یمن
متضاد: نحس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبگون
تصویر شبگون
(دخترانه)
به رنگ شب، شبرنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون، وارون، سراگون، سرنگون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شئون
تصویر شئون
شان ها، ایشان ها، کندوها، کارها، حال ها، ارزش ها، اهمیت ها، قدرها، مرتبه ها، شوکت ها، جمع واژۀ شان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشگون
تصویر وشگون
عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، اشکنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشگون
تصویر نشگون
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگنج، اشکنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیون
تصویر شیون
گریه و ناله و زاری در هنگام مصیبت، نوحه، فغان و فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجون
تصویر شجون
شجن ها، اندوه ها، شاخه ها، شعبه ها، جمع واژۀ شجن
اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگون
تصویر نگون
خمیده، خم شده، واژگون، سرازیر
فرهنگ فارسی عمید
(لَ شَلْ)
دهی از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 114هزارگزی جنوب خاوری کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار. جلگه، گرمسیر و مالاریائی و دارای 185 تن سکنه. شیعه، فارسی زبان. آب آن از چاه، محصول آنجا غلات و تنباکو و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
واژگونه. سرنگون. منعکس. زیر وزبر و زیر و بالا. (ناظم الاطباء). شاید نگونه باشد. رجوع به نگونه، واژگونه و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
قرص. قرض. وشگون. نشکون. نشکنج. نخجل. رنج رساندن به کسی با فشردن قسمتی ازگوشت تن او میان ابهام و سبابه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
در تداول، نشکون. نشکنج. نخجل. نشگون. نیشگون. قرض. منگش. (یادداشت مؤلف).
- وشگون گرفتن، نشگون گرفتن. شکنجیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شئون
تصویر شئون
جمع شان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیون
تصویر شیون
ناله و زاری فغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوون
تصویر شوون
جمع شان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگون
تصویر نگون
سرازیر، آویخته، سرنگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوگون
تصویر شوگون
فال نیک تفال خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطون
تصویر شطون
ژرف چون چاه، دراز و کج، دور و دراز، رنج آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنون
تصویر شنون
فربه، لاغر از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگوم
تصویر شگوم
فال نیک تفال خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتون
تصویر شتون
بافنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجون
تصویر شجون
اندوهگین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبگون
تصویر شبگون
شبرنگ تیره سیاه، گوهر شبچراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون واژگون: سرآگون
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشگون
تصویر نشگون
((نِ))
نیشگون، گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو سر انگشت، نشکنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آگون
تصویر آگون
نگون، واژگون، سرآگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجون
تصویر شجون
((شُ))
محزون شدن، حزن، اندوهگینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبگون
تصویر شبگون
تیره، گوهر شب چراغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیون
تصویر شیون
((وَ))
ناله و زاری
فرهنگ فارسی معین