ابوالعباس تقی الدین احمد بن محمد بن حسن... شمنی حنفی. در اسکندریه بدنیا آمد و به سال 872 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: شرح الفیه موسوم به منهج المسالک (یا اوفق المسالک الی الفیه ابن مالک). (از معجم المطبوعات مصر و یادداشت مؤلف)
ابوالعباس تقی الدین احمد بن محمد بن حسن... شمنی حنفی. در اسکندریه بدنیا آمد و به سال 872 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: شرح الفیه موسوم به منهج المسالک (یا اوفق المسالک الی الفیه ابن مالک). (از معجم المطبوعات مصر و یادداشت مؤلف)
شکستگی. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه شکستن (شکن) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی، بت شکنی، کارشکنی، حق شکنی و غیره. (از یادداشت مؤلف). - حق شکنی، حق کسی را پایمال کردن. (یادداشت مؤلف). - کارشکنی کردن کسی را، ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او. ، هزیمت. فرار. شکست. (ناظم الاطباء)
شکستگی. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه شکستن (شکن) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی، بت شکنی، کارشکنی، حق شکنی و غیره. (از یادداشت مؤلف). - حق شکنی، حق کسی را پایمال کردن. (یادداشت مؤلف). - کارشکنی کردن کسی را، ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او. ، هزیمت. فرار. شکست. (ناظم الاطباء)
به پارچه های سه گوشه ای میگویند که طفل شیرخوار را در آنهامی پیچند و این کلمه را در مورد دشنام هم بکار می برند در خراسان، (یادداشت بخط محمد پروین گنابادی)
به پارچه های سه گوشه ای میگویند که طفل شیرخوار را در آنهامی پیچند و این کلمه را در مورد دشنام هم بکار می برند در خراسان، (یادداشت بخط محمدِ پروین ِ گنابادی)
خوشدلی. شادی: برداشت رباب (معشوقه) از سر شنگی و پس آنگه بنواخت و از جمله نواها بدرآمد. سوزنی. چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست چو زلف پرشکنش حلقۀ فرنگی نیست. سعدی. این دلبری و شنگی بی موجبی نباشد وین سرکشی و شوخی باز از کجاست گوئی. فخر بناکتی. - شنگی کردن، شاهدی و شوخی و ظرافت کردن: شنگی کن و سنگی زن بر شیشۀ عقل ایرا می چون پری از شیشه دیدار نمود اینک. خاقانی
خوشدلی. شادی: برداشت رباب (معشوقه) از سر شنگی و پس آنگه بنواخت و از جمله نواها بدرآمد. سوزنی. چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست چو زلف پرشکنش حلقۀ فرنگی نیست. سعدی. این دلبری و شنگی بی موجبی نباشد وین سرکشی و شوخی باز از کجاست گوئی. فخر بناکتی. - شنگی کردن، شاهدی و شوخی و ظرافت کردن: شنگی کن و سنگی زن بر شیشۀ عقل ایرا می چون پری از شیشه دیدار نمود اینک. خاقانی
مخفف شیانی، (فرهنگ رشیدی)، زر و درم ده هفت را گویند، و آن در قدیم رایج بوده است، (برهان قاطع)، درم ده هفت باشدو آن را شیانی نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، زری بوده است در قدیم، (از فرهنگ رشیدی)، درم ده هفت یعنی درمی که در ده جزء آن هفت جزء نقرۀ خالص و سه جزء داخل بود، (فرهنگ نظام)، زری که عیار آن هفت دهم طلا یانقره بود، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چون برادرت داد در یک شعر بهر هشتاد بیت چل شانی، سنایی (از فرهنگ نظام)، ، قسمی انگور سرخ پوست مایل به سیاهی که گوشت آن نیز سرخ است و بیشتر در شهر قزوین میباشد، (یادداشت مؤلف)، مخفف شاهانی، - شراب شانی، شراب نیکو و قوی که از آن انگور یعنی انگور شانی (شاهانی) کنند، رجوع به شاهانی شود نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است، (از دزی ج 1 ص 717)، شانی، شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از ’شنی’ باشد و آن نوعی از کشتی است، ج، شوان، (از اقرب الموارد)
مخفف شیانی، (فرهنگ رشیدی)، زر و درم ده هفت را گویند، و آن در قدیم رایج بوده است، (برهان قاطع)، درم ده هفت باشدو آن را شیانی نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، زری بوده است در قدیم، (از فرهنگ رشیدی)، درم ده هفت یعنی درمی که در ده جزء آن هفت جزء نقرۀ خالص و سه جزء داخل بود، (فرهنگ نظام)، زری که عیار آن هفت دهم طلا یانقره بود، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چون برادرت داد در یک شعر بهر هشتاد بیت چل شانی، سنایی (از فرهنگ نظام)، ، قسمی انگور سرخ پوست مایل به سیاهی که گوشت آن نیز سرخ است و بیشتر در شهر قزوین میباشد، (یادداشت مؤلف)، مخفف شاهانی، - شراب شانی، شراب نیکو و قوی که از آن انگور یعنی انگور شانی (شاهانی) کنند، رجوع به شاهانی شود نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است، (از دزی ج 1 ص 717)، شانی، شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از ’شنی’ باشد و آن نوعی از کشتی است، ج، شوان، (از اقرب الموارد)
قابل شدن. ممکن. عملی. میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف). ممکن. کردنی. عملی و هر چیز که لایق و قابل اجراباشد. (ناظم الاطباء) : این کار شدنی است، امکان انجام شدن دارد، آنچه وقوع آن حتم و ضروری است. که شدن آن ضروری است. (یادداشت مؤلف). مقدر. - این کار شدنی است، وقوع آن مسلم است. - این کار ناشدنی است، وقوع آن ناممکن است. - امثال: شدنی شد دگر چه خواهد شد. شدنی میشود و غصه به ما میماند. (یادداشت مؤلف)
قابل شدن. ممکن. عملی. میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف). ممکن. کردنی. عملی و هر چیز که لایق و قابل اجراباشد. (ناظم الاطباء) : این کار شدنی است، امکان انجام شدن دارد، آنچه وقوع آن حتم و ضروری است. که شدن آن ضروری است. (یادداشت مؤلف). مقدر. - این کار شدنی است، وقوع آن مسلم است. - این کار ناشدنی است، وقوع آن ناممکن است. - امثال: شدنی شد دگر چه خواهد شد. شدنی میشود و غصه به ما میماند. (یادداشت مؤلف)
محمد بن حسن بن علی بن احمد بن ناصر بن عبدالله بن علی بن احمد بن اسماعیل شجنی ذماری، مورخ، ادیب و شاعر است و در سال 1200 هجری قمری یا بعد از این سال بدنیا آمد و در سال 1286 هجری قمری درگذشت. الاقتصار فی التراجم از اوست. (از معجم المؤلفین ج 9 ص 201)
محمد بن حسن بن علی بن احمد بن ناصر بن عبدالله بن علی بن احمد بن اسماعیل شجنی ذماری، مورخ، ادیب و شاعر است و در سال 1200 هجری قمری یا بعد از این سال بدنیا آمد و در سال 1286 هجری قمری درگذشت. الاقتصار فی التراجم از اوست. (از معجم المؤلفین ج 9 ص 201)
محمد عطأاﷲ بن محمدصادق رومی حنفی معروف به شانی زاده، در انواع علوم دست داشت و وقایع عثمانی را به تحریر درآورد، از اوست: اصول الحساب، اصول الهندسه، قانون الجراحین، مرآه الابدان فی تشریح اعضاء الانسان و معیار الاطباء در پزشکی، و در سال 1242هجری قمری درگذشت، (از معجم المؤلفین ج 10 ص 294) محمد صادق بن مصطفی بن احمددده رومی حنفی معروف به شانی زاده، از قضات است، از اوست: بدائع الصکوک، در سال 1233 هجری قمری درگذشته است، (از معجم المؤلفین ج 10 ص 79)
محمد عطأاﷲ بن محمدصادق رومی حنفی معروف به شانی زاده، در انواع علوم دست داشت و وقایع عثمانی را به تحریر درآورد، از اوست: اصول الحساب، اصول الهندسه، قانون الجراحین، مرآه الابدان فی تشریح اعضاء الانسان و معیار الاطباء در پزشکی، و در سال 1242هجری قمری درگذشت، (از معجم المؤلفین ج 10 ص 294) محمد صادق بن مصطفی بن احمددده رومی حنفی معروف به شانی زاده، از قضات است، از اوست: بدائع الصکوک، در سال 1233 هجری قمری درگذشته است، (از معجم المؤلفین ج 10 ص 79)
اغنی. آتش مقدس و رب النوع آتش در ’ودا’. او همه چیز را می بیند ولی در عین حال رحیم و بخشاینده است. از این خدای آتش نقش برجسته ای متعلق به قرن دهم میلادی در موزۀ گیمۀ پاریس موجود است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی و فرهنگ ایران باستان ص 69 و یشتها ج 1 ص 40 شود
اغنی. آتش مقدس و رب النوع آتش در ’ودا’. او همه چیز را می بیند ولی در عین حال رحیم و بخشاینده است. از این خدای آتش نقش برجسته ای متعلق به قرن دهم میلادی در موزۀ گیمۀ پاریس موجود است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی و فرهنگ ایران باستان ص 69 و یشتها ج 1 ص 40 شود
چگینی. نام طایفه ای است از طوایف قشقایی که تعداد 300 خانوار است و محل سکونت آنها در حوالی سمیرم میباشد. (از جغرافی سیاسی کیهان ص 82). رجوع به چگینی شود
چگینی. نام طایفه ای است از طوایف قشقایی که تعداد 300 خانوار است و محل سکونت آنها در حوالی سمیرم میباشد. (از جغرافی سیاسی کیهان ص 82). رجوع به چگینی شود
نام یکی از بخشهای خرم آباد که از سمت خاور به شهرستان خرم آباد، از باختر به بخش طرهان، از شمال به بخش سلسله و دلفان و از سمت جنوب به بخش ویسیان محدود است. اراضی این بخش قسمتی جلگه و قسمتی در دامنۀ کوه یا کوهستانی است و آب و هوای معتدل دارد. آبش از رودخانه و چشمه ها. محصولش غلات، حبوبات و صیفی. راهش در تابستان از طریق خرم آباد و کوهدشت اتومبیل رو است. مرکز بخش چگنی در 36 هزارگزی خرم آباد واقع است و از آثار قدیم، بنای دو امامزادۀ معروف به باباعباس و حیات الغیب با قلعۀ مخروبه و پل مخروبۀ مهم کنگان که پایه های آن باقی است در آن محل برجای مانده است. این بخش از سه دهستان: دوره، ناوه کش و سماق تشکیل یافته که جمعاً بیش از 11 هزاروپانصد تن سکنه دارند. و ساکنین بخش از طایفه های بهرامی، طولانی، شاهیوند، سادات، حیات الغیب و چگنی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از بخشهای خرم آباد که از سمت خاور به شهرستان خرم آباد، از باختر به بخش طرهان، از شمال به بخش سلسله و دلفان و از سمت جنوب به بخش ویسیان محدود است. اراضی این بخش قسمتی جلگه و قسمتی در دامنۀ کوه یا کوهستانی است و آب و هوای معتدل دارد. آبش از رودخانه و چشمه ها. محصولش غلات، حبوبات و صیفی. راهش در تابستان از طریق خرم آباد و کوهدشت اتومبیل رو است. مرکز بخش چگنی در 36 هزارگزی خرم آباد واقع است و از آثار قدیم، بنای دو امامزادۀ معروف به باباعباس و حیات الغیب با قلعۀ مخروبه و پل مخروبۀ مهم کنگان که پایه های آن باقی است در آن محل برجای مانده است. این بخش از سه دهستان: دوره، ناوه کش و سماق تشکیل یافته که جمعاً بیش از 11 هزاروپانصد تن سکنه دارند. و ساکنین بخش از طایفه های بهرامی، طولانی، شاهیوند، سادات، حیات الغیب و چگنی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پگنی. شرابی باشد که ازبرنج و ارزن و جو و امثال آن سازند و آنرا به عربی نبیذ و بلفظ دیگر بوزه گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (جهانگیری). شراب برنج وارزن و امثال آن. (رشیدی). نبیذ. بوزه. هک النبیذ فلاناً، دریافت او را بگنی. (منتهی الارب) : بخور بی رطل و بی کوزه میی کو بشکند روزه نه ز انگورست و نز شیره نه از بگنی نه از بخسم. مولوی. مست گشتم ز جرعۀ بگنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. نزاری (از رشیدی) (از انجمن آرا). - بگنی ارزن و جو، مرز. (منتهی الارب). - بگنی جو، جعه. (منتهی الارب). - بگنی ارزن، نبیذ ذرت. (از صراح)
پگنی. شرابی باشد که ازبرنج و ارزن و جو و امثال آن سازند و آنرا به عربی نبیذ و بلفظ دیگر بوزه گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (جهانگیری). شراب برنج وارزن و امثال آن. (رشیدی). نبیذ. بوزه. هک النبیذ فلاناً، دریافت او را بگنی. (منتهی الارب) : بخور بی رطل و بی کوزه میی کو بشکند روزه نه ز انگورست و نز شیره نه از بگنی نه از بخسم. مولوی. مست گشتم ز جرعۀ بگنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. نزاری (از رشیدی) (از انجمن آرا). - بگنی ارزن و جو، مِرز. (منتهی الارب). - بگنی جو، جَعه. (منتهی الارب). - بگنی ارزن، نبیذ ذرت. (از صراح)
دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در 26هزارگزی شمال خاور برازجان. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بادام است. شغل اهالی زراعت، باغداری، قالی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در 26هزارگزی شمال خاور برازجان. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بادام است. شغل اهالی زراعت، باغداری، قالی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)