جدول جو
جدول جو

معنی گشنی

گشنی
جفت گیری، جفت شدن حیوان نر و ماده، گرد درخت خرمای نر را به درخت خرمای ماده زدن برای بارور شدن آن
تصویری از گشنی
تصویر گشنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گشنی

گشنی

گشنی
دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع در 26هزارگزی شمال خاور برازجان. هوای آن معتدل و دارای 109 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بادام است. شغل اهالی زراعت، باغداری، قالی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

گشنی

گشنی
مُرَکَّب اَز: گشن + ی پسوند، حاصل مصدر، اسم معنی، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رفتن جانور نر باشد بر بالای ماده، یعنی جفت شدن حیوانات با هم. (برهان)، جفتی نر با ماده. (آنندراج) (غیاث اللغات) ، گشنی درخت، یعنی چیزی از درخت خرمای نر به درخت خرمای ماده دادن. گویند یکسال حضرت رسالت صلوات اﷲ علیه از گشنی درختان منع فرمود در آن سال درختان بار نگرفتند، به عرض رسول رسانیدند که امسال درختان بارور نشدند. حضرت فرمود: انتم اعلم بامور دنیاکم. بعد از آن معتاد همه سال رابجا آوردند. (برهان)، بارور کردن درخت خرما. (غیاث) (آنندراج)، افشاندگی گرد خرمابن نر بر خرمابن ماده. (ناظم الاطباء) ، انبوهی. پرپشتی. بسیاری و انبوهی و گنجان از هر چیزی. (غیاث) :
جعدی سیاه دارد کزگشنی
پنهان شود بدو در سرخاره.
رودکی
لغت نامه دهخدا

چشنی

چشنی
چیزی که باندازه چشیدن باشد آن قدر از خوراک که برای مزه کردن بجشند مزه، مقداری اندک ترشی مانند آب غوره سرکه و رب انار که بخوراک زنند، کلاهک فلزی که در ته مقداری اندک ماده قابل انفجار تعبیه شده و آنرا در ته فشنگ یا در تفنگهای سر پر برای آتش کردن تفنگ بکار برند، نمودار نمونه، مزه. یا چاشنی دل. سخنان لطیف و دلکش
فرهنگ لغت هوشیار

گشتی

گشتی
پاسبان یا نگهبانی که باید در مسافت معینی گردش و نگهبانی کند
گشتی
فرهنگ فارسی عمید