پگنی. شرابی باشد که ازبرنج و ارزن و جو و امثال آن سازند و آنرا به عربی نبیذ و بلفظ دیگر بوزه گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (جهانگیری). شراب برنج وارزن و امثال آن. (رشیدی). نبیذ. بوزه. هک النبیذ فلاناً، دریافت او را بگنی. (منتهی الارب) : بخور بی رطل و بی کوزه میی کو بشکند روزه نه ز انگورست و نز شیره نه از بگنی نه از بخسم. مولوی. مست گشتم ز جرعۀ بگنی شد مزاجم ز بنگ مستغنی. نزاری (از رشیدی) (از انجمن آرا). - بگنی ارزن و جو، مرز. (منتهی الارب). - بگنی جو، جعه. (منتهی الارب). - بگنی ارزن، نبیذ ذرت. (از صراح)