جدول جو
جدول جو

معنی بگنی - جستجوی لغت در جدول جو

بگنی
نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه، برای مثال مست گشتم ز جرعۀ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری - مجمع الفرس - بگنی)
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
فرهنگ فارسی عمید
بگنی
(بَ)
پگنی. شرابی باشد که ازبرنج و ارزن و جو و امثال آن سازند و آنرا به عربی نبیذ و بلفظ دیگر بوزه گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (جهانگیری). شراب برنج وارزن و امثال آن. (رشیدی). نبیذ. بوزه. هک النبیذ فلاناً، دریافت او را بگنی. (منتهی الارب) :
بخور بی رطل و بی کوزه میی کو بشکند روزه
نه ز انگورست و نز شیره نه از بگنی نه از بخسم.
مولوی.
مست گشتم ز جرعۀ بگنی
شد مزاجم ز بنگ مستغنی.
نزاری (از رشیدی) (از انجمن آرا).
- بگنی ارزن و جو، مرز. (منتهی الارب).
- بگنی جو، جعه. (منتهی الارب).
- بگنی ارزن، نبیذ ذرت. (از صراح)
لغت نامه دهخدا
بگنی
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند بوزه
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
فرهنگ لغت هوشیار
بگنی
((بَ گَ))
شرابی که از برنج و ارزن و جو و مانند آنها سازند
تصویری از بگنی
تصویر بگنی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بانی
تصویر بانی
بنا کننده، سازنده، بنیان گذار، مؤسس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد به استعمال بنگ
فرهنگ فارسی عمید
هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
تنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگند
تصویر بگند
آشیانه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
آنکه عادت بع کشیدن بنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
Bodily, Somatic, Somatically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بینی
تصویر بینی
Nasal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
corporel, somatique, somatiquement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
körperlich, somatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
тілесний , соматичний , соматично
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
cielesny, somatyczny, somatycznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nosowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
身体的 , 躯体地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
鼻音的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
corporal, somático, somaticamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
corporeo, somatico, somaticamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
corporal, somático, somáticamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدنی
تصویر بدنی
телесный , соматический , соматически
دیکشنری فارسی به روسی