مُرَکَّب اَز: بان پسوند حفاظت + ی حاصل مصدر، این ترکیب تنها بکار نرود و بلکه ’بان’ به آخر اسامی درآید و اسم مرکب سازد و سپس یاء به آن اضافه شودو معنی مصدری و غیره بدان دهد چون: آس بانی، آسیابانی، اشتربانی، بادبانی، باغبانی، پاسبانی، پالیزبانی، پشتبانی، پیلبانی، جنگلبانی، (و نیز نام اداره ای جزء وزارت کشاورزی که حفاظت و مراقبت جنگلهای ایران رابعهده دارد)، جهانبانی، دربانی، دروازه بانی، دژبانی (و نیز اداره ای از ادارات وزارت جنگ که جانشین قلعه بیگی سابق شده است)، دشتبانی، دوستاق بانی، دیده بانی، راهبانی، رزبانی، رمه بانی، زندان بانی، ساربانی، ستوربانی، شتربانی، شهربانی (و نیز سازمان مهمی جزء وزارت کشور که امنیت و نگهبانی شهرها با اوست و سابقاً بدان نظمیه میگفتند)، شیربانی، فیلبانی، قلعه بانی، کرجی بانی، کشتی بانی، گاوبانی، گله بانی، گوبانی، مرزبانی، مهربانی، میزبانی، ناوبانی، نگاهبانی، نگهبانی، یخچال بانی، و رجوع به همین کلمات در ردیف خود شود
نام شهری در سرزمین فرنگ، اریشه و بانی نام دو شهر است در سرزمین فرنگ، که هر دو بنام بناکننده خود نامیده شده اند، در واقع بانی نام پادشاه این ناحیه در قدیم زمان بوده است و اریشه نام همسر او، بانی یک شهر مقدس و شریف است که در میان آن بنائی از سنگ مرمر است و بر آن چهرۀ بانی در حالی که بدریا مینگرد تا کشتی های خود را استقبال کند دیده می شود، صورتی از اریشه نیز در قلب شهر او باقی است، (از آثار البلاد قزوینی ص 579) نام موضعی در آذربایجان قدیم: اشرف در تاتیل نزول نموده نوشیروان نامی را ... به خانی برداشت ... و یاغی باستی و سیورغان چون به موضع بانی رسید قاضی محیی الدین بردعی و فخرالدین حبش را نزد برادرزاده فرستاده وطالب مصالحه شد، سیورغان بر آن سخن اعتماد نکرد و به دیاربکر شتافت، (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 235) منسوب است به بان که قریه ای است در نواحی نیشابوربه ارغیان، (از انساب سمعانی) (از معجم البلدان) منسوب به بان که نام درختی است، (از انساب سمعانی)
دهی از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه، در 30 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان در مسیر راه ارابه رو ماربیشو در دره واقع است، سکنه 112 تن، محصول غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)، اسم فاعل و نعت از بَهر، واضح، مبین، بین، روشن، (آنندراج)، ظاهر، (غیاث اللغات) (آنندراج)، پیدا، آشکار، هویدا، عیان، مکشوف، علنی، شاخص، مشهور، (ناظم الاطباء) : اصحاب شافعی را نابوده چون تو رئیس محترم و باهر، سوزنی، ، غالب، فایق، - باهرالاقبال، کسی که اقبالش بیش از دیگران است، (از ناظم الاطباء)، - باهرالانتظام (کلام)، سخن عالی و نیک ارتباط، (ناظم الاطباء)، - باهرالشرف، آنکه شرف او ظاهر و آشکار باشد، (ناظم الاطباء)، - باهرالنور، پرنور، تابنده، نورانی، منیر: حضور باهرالنور سرکار عرض شود که ... - قمر باهر، ماه که نور او افزون آید برانوار کواکب، ماه که چیره شود روشنی آن فروغ ستارگان را، (یادداشت مؤلف)، ماهی که روشنایی آن از روشنائیهای ستاره ها افزون باشد، (ناظم الاطباء)
سهل بن محمد بن احمد بن علی بن حسن بانی ارغیانی، و فرزندش ابوبکر احمد بن سهل، (از معجم البلدان)، حیران، متعجب، (ناظم الاطباء) المدنی الحنفی، محمد بن عمر از نویسندگان قرن سیزدهم هجری، او راست: سبل السلام فی حکم آباء سید الانام، (از معجم المطبوعات) مردی از نسل جاد و یکی از شجاعان داوود بود، (از قاموس کتاب مقدس) لقب محمد بن اسحاق، شاگرد قالون است، (از تاج العروس) مردی از نسل یهودا، (از قاموس کتاب مقدس)