- شکوهنده (دخترانه)
- با شکوه، دارنده شکوه و جلال
معنی شکوهنده - جستجوی لغت در جدول جو
- شکوهنده
- بیم دارنده ترسنده خایف
- شکوهنده
- ویژگی کسی که اظهار بزرگی می کند، دارای هیبت، ترسنده، بیم دارنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسنده واهمه دارنده
لغزنده، افتاده، لغزیده
سرزنش کننده عیب گو
سرزنش کننده
رخنه کننده، شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده
مذموم
لغزنده، خزنده
احترام، بزرگ داشت
جستجو کننده جوینده پژوهش کننده مستفسر محقق متجسس، کار آگاه خبر چین مفتش جاسوس منهی، خواهان طالب، خردمند دانا زیرک. یا پژوهنده اختر. ستاره شناس منجم
شکافنده، نقب زن چاه جوی نقاب
شکاف دهنده
صبر کننده و تحمل نماینده، قانع
ترسیدن واهمه کردن، (شکوهید شکوهد خواهد شکوهید شکوهنده شکوهیده) اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن احتشام یافتن محترم شدن
ترس و بیم، خوف و هراس
باوقار، با لیاقت
ترسیده
اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن
خندۀ شیرین، خندۀ زیر لب، تبسم
خوب رو، نیکو سیرت
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
سرزنش شده، زشت شمرده شده، ناپسندیده
اظهار بزرگی و بزرگواری کردن، ترس، بیم و هراس
ویژگی اسبی که زیاد سکندری می خورد، به سردرآینده
شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
محقق، جستجو کننده، تفحص کننده، جوینده، برای مثال پژوهنده ای بود حجت نمای / در آن انجمن گشت شاه آزمای (نظامی۵ - ۸۶۹) ، مرد خردمند و دانا
سرزنش شده عیب گفته مقابل ستوده