جدول جو
جدول جو

معنی شکوهنده - جستجوی لغت در جدول جو

شکوهنده
(دخترانه)
با شکوه، دارنده شکوه و جلال
تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
فرهنگ نامهای ایرانی
شکوهنده
ویژگی کسی که اظهار بزرگی می کند، دارای هیبت، ترسنده، بیم دارنده
تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
فرهنگ فارسی عمید
شکوهنده
(شُ هََ دَ / دِ)
هیبت دارنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) ، اظهار بندگی کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان) ، گوش به سخن مردم اندازنده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زیباکننده، جلال دهنده، زینت دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شکوهنده
(شِ هََ دَ / دِ)
بیمناک. ترسناک. هراسان. ترسان. (ناظم الاطباء). بیم دارنده. ترسنده. (آنندراج) (برهان) (فرهنگ فارسی معین) (: زحل دلالت کند بر) ترسنده، شکوهنده، بااندیشه. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
شکوهنده
بیم دارنده ترسنده خایف
تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروهنده
تصویر فروهنده
(دخترانه)
نیکوسیرت و خوبروی، نام فرشته ای است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نکوهنده
تصویر نکوهنده
سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکوهیده
تصویر نکوهیده
سرزنش شده، زشت شمرده شده، ناپسندیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروهنده
تصویر فروهنده
خوب رو، نیکو سیرت
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرخنده
تصویر شکرخنده
خندۀ شیرین، خندۀ زیر لب، تبسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوهیدن
تصویر شکوهیدن
اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوفنده
تصویر شکوفنده
رخنه کننده، شکافنده، شکاف دهنده، فاتق، فالق، کافنده، شکاونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوهندگی
تصویر شکوهندگی
اظهار بزرگی و بزرگواری کردن، ترس، بیم و هراس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوخنده
تصویر شکوخنده
لغزنده، افتاده، لغزیده
فرهنگ فارسی عمید
(شِ / شُ فَ دَ / دِ)
شکافنده. رخنه کننده. (ناظم الاطباء) (برهان) ، شکفنده. شکوفه دهنده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ خَ دَ / دِ)
لغزنده. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) (برهان) ، تیزرو. سبکپا. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اسب سکندری خورده و بسر درآینده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شئیت، اسب شکوخنده. (یادداشت مؤلف) (منتهی الارب) ، هراسیده. (ناظم الاطباء). هیبت دارنده. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ / دِ)
ترسیده. هراسیده. (ناظم الاطباء). ترسیده. بیم برده. (برهان) ، اسب به سر درآمده. (ناظم الاطباء) (برهان). در این معنی ظاهراً دگرگون شده یا صورت دیگر شکوخیده است
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
اظهار بزرگی کرده. (ناظم الاطباء) (برهان) ، اظهار وقار و گرانی نموده. (ناظم الاطباء) ، گوش به سخن کسی داده، زیباشده. (ناظم الاطباء) (برهان) ، مشهور به وقار و جلال. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ هََ دَ / دِ)
سرزنش کننده. (برهان قاطع) (فرهنگ خطی) (فرهنگ فارسی معین). عیب جوینده. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع). عیب کننده. (فرهنگ خطی). ملامت کننده. ذلیل کننده. حقیرنماینده. تهمت زننده. مفتری. افترازننده. (از ناظم الاطباء). لائم. (منتهی الارب). عیب گو. (فرهنگ فارسی معین). عاذل. ملامت گر. نکوهش گر. ناقد. (یادداشت مؤلف). اسم فاعل از نکوهیدن است. رجوع به نکوهیدن شود:
کند کم در این رستۀ دیرپا
نکوهنده لاف فروشنده را.
زینتی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکافنده
تصویر شکافنده
شکاف دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوهمند
تصویر شکوهمند
باوقار، با لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوهندگی
تصویر شکوهندگی
ترس و بیم، خوف و هراس
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن واهمه کردن، (شکوهید شکوهد خواهد شکوهید شکوهنده شکوهیده) اظهار بزرگی و جاه و جلال کردن احتشام یافتن محترم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبنده
تصویر شکیبنده
صبر کننده و تحمل نماینده، قانع
فرهنگ لغت هوشیار
جستجو کننده جوینده پژوهش کننده مستفسر محقق متجسس، کار آگاه خبر چین مفتش جاسوس منهی، خواهان طالب، خردمند دانا زیرک. یا پژوهنده اختر. ستاره شناس منجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاونده
تصویر شکاونده
شکافنده، نقب زن چاه جوی نقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوخنده
تصویر شکوخنده
ترسنده واهمه دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکوخنده
تصویر اشکوخنده
لغزنده، خزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکوهنده
تصویر نکوهنده
سرزنش کننده عیب گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوخیده
تصویر شکوخیده
ترسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوخنده
تصویر شکوخنده
((شُ خَ دَ یا دِ))
ترسنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوفنده
تصویر شکوفنده
((ش فَ دِ))
شکوفه دهنده، شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوهیدن
تصویر شکوهیدن
احترام، بزرگ داشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پژوهنده
تصویر پژوهنده
محقق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نکوهیده
تصویر نکوهیده
مذموم
فرهنگ واژه فارسی سره