جدول جو
جدول جو

معنی شکوخیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

شکوخیدگی
(شِ / شُ دَ / دِ)
حالت و چگونگی شکوخیده. سقوط. (ناظم الاطباء) ، لغزش. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). لغزیدگی. (یادداشت مؤلف). وجبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوریدگی
تصویر شوریدگی
پریشانی، آشفتگی، عشق و جنون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوخندگی
تصویر شکوخندگی
لغزیدگی، لغزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوهندگی
تصویر شکوهندگی
اظهار بزرگی و بزرگواری کردن، ترس، بیم و هراس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوخیدن
تصویر شکوخیدن
سکندری خوردن، لغزیدن، به سر در آمدن، ترسیدن، افتادن برای مثال چو از سرکشی کرد هر سو نگاه / شکوخید و افتاد بر خاک راه (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۶)،
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
حالت و چگونگی شوریده. اضطراب و پریشانی و آشفتگی. (ناظم الاطباء). بی آرامی. اختلاط. تشویش. تشوش. (یادداشت مؤلف).
- شوریدگی دریا، تلاطم. تواطس. انقلاب بحر. تموج آن. (یادداشت مؤلف).
- شوریدگی عقل و خرد،اختلاط عقل. (یادداشت مؤلف). جنون و دیوانگی. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین).
- شوریدگی کار و سخن، نابسامانی و پریشانی و تعقید و درهم پیچیدگی آن: هنبثه، شوریدگی کار و سخن. بوکاء، شوریدگی کار و سخن. (منتهی الارب) (از یادداشت مؤلف) : کار آن طرف چون زلف دلبران پریشان شوریدگی تمام داشت. (وصاف از کاترمر).
، عشق و محبت. (از ناظم الاطباء). عشق تا سرحد جنون. (فرهنگ فارسی معین) : هیام، شیفتگی و شوریدگی از عشق که به دیوانگی ماند. (منتهی الارب) ، هرج و مرج. (یادداشت مؤلف) ، بانگ و فریاد و اضطراب و غوغا. ناله و زاری:
شوریدگیی دلیر میکرد
خود را به تپانچه سیر میکرد.
نظامی.
به شوریدگی تنبک زخم ریز
دماغ فلک سفته از زخم تیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ شُ دَ)
لغزیدن. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث) (آنندراج). عثر. عثرت. عثار. وقره. بشکوخیدن. آشکوخیدن. تعثر. عثیر. لغزیدن. (یادداشت مؤلف). هفوت. (صراح اللغه). وقره. (منتهی الارب). و رجوع به شکوخیده شود.
- شکوخیدن زبان، لغزش زبان. تپق زدن زبان: عثار، شکوخیدن زبان در سخن. (یادداشت مؤلف). تعثر، شکوخیدن زبان در سخن. (منتهی الارب).
، بسر درآمدن و افتادن خواه ستور بارکش یا آدمی. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج). افتادن. (غیاث). به سر درآمدن بود مثلاً کسی تند و تیز به راهی میرفته باشد و پایش بر کلوخی یا سنگی بخورد یا به سوراخی دررود و بیفتد، گویند: شکوخید. (فرهنگ جهانگیری). بسر درآمدن و افتادن اسب و آدم باشد و پای لغز خوردن و رسیدن و پیش پا خوردن و پا به سنگ آمدن و شکوخه خوردن اسب و سکندری خوردن اسب وسکندری یافتن از مترادفات آن است. (آنندراج). سکندری خوردن. پای از جای بشدن. پایش از جای دررفتن. بسر درآمدن. زمین خوردن. افتادن. درغلطیدن. برغلطیدن. به رو درافتادن. به پشت افتادن. سرسم رفتن. (یادداشت مؤلف) :
چو از سرکشی کرد هر سو نگاه
شکوخید و افتاد بر خاک راه.
رودکی.
ظلم از نهیب شاه جهان تند می گریخت
کاندر عدم فتاد و شکوخید از کلوخ.
(از فرهنگ جهانگیری).
- درشکوخیدن، گیر کردن پای در جایی و بسردرآمدگی: تعتت الدابه، درشکوخیدن ستور در ریگ. تع، درشکوخیدن ستور در ریگ. (منتهی الارب).
، ترسیدن. هیبت زده شدن. (از برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ دَ / دِ)
بسردرآمده. سکندری خورده. (یادداشت مؤلف) :
چون بگردد پای او از پایدان
خود شکوخیده بماند همچنان.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
حالت کوچیده. رجوع به کوچیده و کوچیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
عمل یا حالت کوبیده بودن یا شدن. کوفتگی. و رجوع به کوبیده و کوبیدن و کوفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ دَ / دِ)
اظهار بزرگی کردن. (آنندراج) (برهان). اظهار بزرگی. بزرگواری. حشمت و اعتبار. (ناظم الاطباء) ، سخن شنیدن، زیبایی نمودن. (برهان) (آنندراج) ، نمایش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ / دِ)
ملامت. مذمت، حقارت. (ناظم الاطباء) ، نکوهیده بودن. ناپسندیدگی. زشت و مذموم بودن. رجوع به نکوهیده شود
لغت نامه دهخدا
(شِ/ هََ دَ / دِ)
ترس. بیم. خوف. هراس. (ناظم الاطباء). ترس. بیم. (برهان) (آنندراج) :
وز او کرد باید پژوهندگی
که از ما ندارد شکوهندگی.
نظامی.
، زلاقت. لغزش. سقوط. افتادگی. (ناظم الاطباء). لغزش. افتادگی. بسر درآمدن. (از آنندراج) ، به رو افتادگی اسب. در این دو معنی اخیر ظاهراً دگرگون شده یا صورتی از شکوخندگی است
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ خَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی شکوخنده. لغزندگی. (یادداشت مؤلف) ، لغزیدگی. افتادگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوریدگی
تصویر شوریدگی
پریشانی آشفتگی، عشق تا سر حد جنون، دیوانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوخیده
تصویر شکوخیده
ترسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوهندگی
تصویر شکوهندگی
ترس و بیم، خوف و هراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوخیده
تصویر شکوخیده
((شُ دَ یا دِ))
سکندری خورده، لغزیده، ترسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوخیدن
تصویر شکوخیدن
لغزیدن، سکندری خوردن، ترسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوریدگی
تصویر شوریدگی
((دَ یا دِ))
آشفتگی، دیوانگی
فرهنگ فارسی معین
آشفتگی، پریشانی، جنون، دیوانگی، ژولیدگی، شیدایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد