جدول جو
جدول جو

معنی شکنج - جستجوی لغت در جدول جو

شکنج
تاب و پیچ، پیچ و خم زلف
تصویری از شکنج
تصویر شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
شکنج
شکن، پیچ و تاب، پیچ و خم زلف
شکنجه
مکر و حیله
تصویری از شکنج
تصویر شکنج
فرهنگ فارسی عمید
شکنج
نوعی مار سرخ
تصویری از شکنج
تصویر شکنج
فرهنگ فارسی معین
شکنج
((ش کَ))
چین و چروک، پیچ و خم
تصویری از شکنج
تصویر شکنج
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکنجه
تصویر شکنجه
عذاب، مجازات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکنجک
تصویر شکنجک
آلات جارحه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکنجه
تصویر شکنجه
آزار و ایذاء و رنج، عذاب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکنجه
تصویر شکنجه
((ش کَ جَ یا جِ))
آزردن، اذیت کردن، رنج، آزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکنجه
تصویر شکنجه
آزار دادن کسی برای تنبیه، گرفتن اقرار یا واداشتن به انجام کاری
شکنجه کردن: شکنجه دادن، رنج و آزار دادن، آزار کردن متهم با آلات و ادوات شکنجه تا از او اقرار بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشکنج
تصویر اشکنج
گرفتن عضوی بسر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید نشگون وشگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکنج
تصویر اشکنج
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
شکنج
فرهنگ فارسی عمید
عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکنج
تصویر اشکنج
((اِ کُ))
نیشگون، وشکون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشکنج
تصویر نشکنج
((نِ کُ))
نیشگون، گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن با دو سر انگشت، نشگون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکنج
تصویر زکنج
کاسه سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکنج
تصویر سکنج
دهانی که بوی بد دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلنج
تصویر شلنج
سجاده و جانماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکند
تصویر شکند
کرم خاکی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی از تنه که بین قفسه سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگاه ادرار است. حد فوقانی آن لبه تحتانی قفسه سینه و حجاب حاجز و حد تحتانیش تنگه فوقانی لگن است. در سطح خارجی شکم در قسمت وسط سطح قدامی ناف قرار دارد که عبارت از اثر بند ناف است (بند ناف لوله ای اسفنجی است که جنین را با جفت در رحم اتصال می دهد) از لحاظ تشریحی شکم را به دو ناحیه فوقانی (اپی گاستر) و تحتانی (هیپوگاستر) تقسیم میکنند اشکم، باطن درون داخل، زایمان: شکم دومش است (بار دوم است که بچه می آورد)، یا شکم چرب کردن، خوردن، یا شکم خود را صابون زدن، به خود امید دادن، به خود نوید دادن، یا شکم را از عزا درآوردن، غذایی سیر خوردن، یا شکم کسی را سفره کردن، شکم او را پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
کرشمه، عشوه، غنج و دلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکنج
تصویر سکنج
دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده، برای مثال تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکند
تصویر شکند
کرم دراز و سرخ رنگی که در زمین های نمناک پیدا می شود، خراطین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکنج
تصویر سکنج
((سَ کَ یا س کُ))
سرفه، خراش، گزندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکنج
تصویر سکنج
((س کُ))
لب و دهانی که دارای سه کنج باشد، لب شکری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکنه
تصویر شکنه
((ش کَ نَ یا نِ))
عشوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکنج
تصویر سکنج
سرفه، خراش، تراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکنج
تصویر زکنج
زکند، کاسۀ سفالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنج
تصویر شنج
شتر نر، ترنجیدگی چروک خوردن چروکیده ترنجیده سرین کفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکن
تصویر شکن
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکن
تصویر شکن
شکستن، پسوند متصل به واژه به معنای شکننده مثلاً صف شکن، لشکرشکن، چین و چروک و تای پارچه، پیچ و خم زلف، شکنج
شکن در شکن: پیچ در پیچ، پر پیچ و تاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنج
تصویر کنج
گوشه و بیغوله، زاویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکن
تصویر شکن
((ش کَ))
تای و چین و چروک، پیچ و خم زلف، شکست در جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنج
تصویر شنج
((شَ))
سرین، کفل، دماغه کوه
فرهنگ فارسی معین