- شکنج
- تاب و پیچ، پیچ و خم زلف
معنی شکنج - جستجوی لغت در جدول جو
- شکنج
- شکن، پیچ و تاب، پیچ و خم زلف
شکنجه
مکر و حیله
- شکنج
- نوعی مار سرخ
- شکنج ((ش کَ))
- چین و چروک، پیچ و خم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عذاب، مجازات
آلات جارحه
آزار و ایذاء و رنج، عذاب دادن
آزار دادن کسی برای تنبیه، گرفتن اقرار یا واداشتن به انجام کاری
شکنجه کردن: شکنجه دادن، رنج و آزار دادن، آزار کردن متهم با آلات و ادوات شکنجه تا از او اقرار بگیرند
شکنجه کردن: شکنجه دادن، رنج و آزار دادن، آزار کردن متهم با آلات و ادوات شکنجه تا از او اقرار بگیرند
گرفتن عضوی بسر دو ناخن چنانکه آن عضو بدرد آید نشگون وشگون
وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نشگون، نشگنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
شکنج
نشگون، نشگنج، نخجل، نخچل، نخجیل، نیلک
شکنج
عمل گرفتن عضوی از بدن با دو سر انگشت یا دو سر ناخن دست چنانکه بدرد آید: آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج. (عنصری. لفااق. 56)
کاسه سفالین
دهانی که بوی بد دهد
سجاده و جانماز
کرشمه، عشوه
کرم خاکی
قسمتی از تنه که بین قفسه سینه و لگن قرار دارد و شامل قسمت اعظم دستگاه گوارش و قسمتهایی از دستگاه ادرار است. حد فوقانی آن لبه تحتانی قفسه سینه و حجاب حاجز و حد تحتانیش تنگه فوقانی لگن است. در سطح خارجی شکم در قسمت وسط سطح قدامی ناف قرار دارد که عبارت از اثر بند ناف است (بند ناف لوله ای اسفنجی است که جنین را با جفت در رحم اتصال می دهد) از لحاظ تشریحی شکم را به دو ناحیه فوقانی (اپی گاستر) و تحتانی (هیپوگاستر) تقسیم میکنند اشکم، باطن درون داخل، زایمان: شکم دومش است (بار دوم است که بچه می آورد)، یا شکم چرب کردن، خوردن، یا شکم خود را صابون زدن، به خود امید دادن، به خود نوید دادن، یا شکم را از عزا درآوردن، غذایی سیر خوردن، یا شکم کسی را سفره کردن، شکم او را پاره کردن
کرشمه، عشوه، غنج و دلال
دارای دهان بدبو یا لب شکافته شده، برای مثال تشنه را دل نخواهد آب زلال / کوزه بگذشته بر دهان سکنج (سعدی - ۸۵)
کرم دراز و سرخ رنگی که در زمین های نمناک پیدا می شود، خراطین
سرفه، خراش، تراش
زکند، کاسۀ سفالی
شتر نر، ترنجیدگی چروک خوردن چروکیده ترنجیده سرین کفل
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
گوشه، زاویه، چین و شکن، چروک
شکستن، پسوند متصل به واژه به معنای شکننده مثلاً صف شکن، لشکرشکن، چین و چروک و تای پارچه، پیچ و خم زلف، شکنج
شکن در شکن: پیچ در پیچ، پر پیچ و تاب
شکن در شکن: پیچ در پیچ، پر پیچ و تاب
گوشه و بیغوله، زاویه