جدول جو
جدول جو

معنی شکستی - جستجوی لغت در جدول جو

شکستی
لقدّ كسرت
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به عربی
شکستی
Refractive
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شکستی
réfractaire
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شکستی
বেঁকানো
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به بنگالی
شکستی
مڑنے والا
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به اردو
شکستی
inayovunja mwanga
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شکستی
หักเห
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به تایلندی
شکستی
refractivo
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شکستی
refraktiv
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به آلمانی
شکستی
заломлювальний
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شکستی
załamujący
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به لهستانی
شکستی
折射的
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به چینی
شکستی
refrativo
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شکستی
rifrattivo
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شکستی
refractief
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به هلندی
شکستی
преломляющий
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به روسی
شکستی
अपवर्तक
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به هندی
شکستی
refraktif
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شکستی
굴절의
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به کره ای
شکستی
שובר אור
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به عبری
شکستی
屈折の
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شکستی
kırılma
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن، کنایه از آزردگی، کنایه از درماندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، کنایه از ویژگی کسی که بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، کنایه از آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، کنایه از شرمگین، خجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن
کنایه از مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن،
کنایه از قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن
کنایه از کم کردن ارزش چیزی یا کسی، کنایه از ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن،
کنایه از چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس،
چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار
کنایه از مغلوب شدن
کنایه از از میان رفتن،
کنایه از کاهش یافتن، کنایه از کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن، ریز ریز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن کسر انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
((ش کَ تَ))
خرد کردن، مغلوب ساختن، تا کردن، شکار کردن، خرد شدن، مغلوب شدن، تعظیم کردن، دو تا شدن، تکیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
((ش کَ تِ))
خرد شده، مغلوب شده، آسیب دیده، خراب شده، پیر شده، سست، بی بنیه، نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
اکتسار، اسائه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
Broken, Shattered, Splintered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
Breach, Break, Bust, Fracture, Scruffiness, Shatter, Smash, Snap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
сломанный , разрушенный , расколотый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
нарушать , ломать , неряшливость , разбивать , разбить
دیکشنری فارسی به روسی