جدول جو
جدول جو

معنی شکست - جستجوی لغت در جدول جو

شکست
مغلوب شدن، شکستگی، خردشدگی،
در علم زمین شناسی گسیختگی سنگ ها و جدا شدن آن ها،
در علم فیزیک انکسار
شکست خوردن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست یافتن
شکست یافتن: هزیمت یافتن، مغلوب شدن، گریختن از پیش دشمن، شکست خوردن
شکست دادن: کنایه از مغلوب کردن، منهزم ساختن
شکست و مکست: شکسته، پر پیچ و خم
تصویری از شکست
تصویر شکست
فرهنگ فارسی عمید
شکست
افتادن و افکندن و آوردن و کشیدن، عمل شکستن، کسر، شکستگی، انکسار
تصویری از شکست
تصویر شکست
فرهنگ لغت هوشیار
شکست((ش کَ))
شکسته شدن، مغلوبیت، زیان، خسارت
تصویری از شکست
تصویر شکست
فرهنگ فارسی معین
شکست
تسخیر
تصویری از شکست
تصویر شکست
فرهنگ واژه فارسی سره
شکست
حرمان، ناکامی، انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت، انکسار، خردشدن، شکستگی
متضاد: پیروزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شکست
فشلٌ
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به عربی
شکست
Failure
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شکست
échec
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شکست
mislukking
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به هلندی
شکست
fallimento
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شکست
неудача
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به روسی
شکست
Misserfolg
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به آلمانی
شکست
невдача
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شکست
porażka
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به لهستانی
شکست
失败
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به چینی
شکست
falha
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شکست
ناکامی
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به اردو
شکست
fracaso
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شکست
असफलता
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به هندی
شکست
ব্যর্থতা
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به بنگالی
شکست
ความล้มเหลว
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به تایلندی
شکست
kushindwa
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شکست
başarısızlık
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شکست
失敗
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شکست
כישלון
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به عبری
شکست
kegagalan
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شکست
실패
تصویری از شکست
تصویر شکست
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکستن
تصویر شکستن
با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن
کنایه از مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن،
کنایه از قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن
کنایه از کم کردن ارزش چیزی یا کسی، کنایه از ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن،
کنایه از چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس،
چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار
کنایه از مغلوب شدن
کنایه از از میان رفتن،
کنایه از کاهش یافتن، کنایه از کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، کنایه از ویژگی کسی که بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، کنایه از آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، کنایه از شرمگین، خجل
فرهنگ فارسی عمید
چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن، قطعه قطعه کردن، پاره پاره کردن، ریز ریز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
((ش کَ تَ))
خرد کردن، مغلوب ساختن، تا کردن، شکار کردن، خرد شدن، مغلوب شدن، تعظیم کردن، دو تا شدن، تکیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
((ش کَ تِ))
خرد شده، مغلوب شده، آسیب دیده، خراب شده، پیر شده، سست، بی بنیه، نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکستن
تصویر شکستن
اکتسار، اسائه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکستی
تصویر شکستی
Refractive
دیکشنری فارسی به انگلیسی