- شکاسه
- دشوار خویی دشوار خوی گردیدن
معنی شکاسه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تعریف، معرف، شاخص، ID، مشخصه
خار پشت کلان تیر انداز
بدخویی، ستیز ستیزه
تگرگ، ژاله
شکایه شکایت در فارسی درنجش موسست گیلک گله گرزش انداوه اندایه گله مندی اندمه بهترین یاران و نزدیکان همه نزد او دارم همیشه اندمه (رودکی)
چوبکی یا پارچه شاخکی باشد که بدان ساز نوازند مضراب زخمه
زر، کشتزار
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
تشی، سیخول، زکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
تشی، سیخول، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
وسیله ای از جنس چوب، فلز یا استخوان که با آن ساز می زنند، زخمه، مضراب، برای مثال ز شادی همی در کف رودزن / شکافه شکافنده گشت از شکن (اسدی - ۵۳)
تگرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، سنگچه، یخچه، سنگرک، شهنگانه، پسکک، پسنگک، آب بسته، ژاله، سنگک
ظرفی باشد که چیزی در آن خورند، قدح، جام
((س))
فرهنگ فارسی معین
پیاله، ظرف، کوس، بیرونی ترین پوشش گل
کاسه داغ تر از آش: کنایه از واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند
کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: کنایه از نیرنگی در کار بودن
کاسه کوزه کسی را به هم زدن: کنایه از شر و فساد و خرابی
کاسه داغ تر از آش: کنایه از واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند
کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: کنایه از نیرنگی در کار بودن
کاسه کوزه کسی را به هم زدن: کنایه از شر و فساد و خرابی
ظرف سفالی یا چینی تو گود که در آن غذا می خورند،
در علم زیست شناسی حقۀ گل، کالیس
کاسۀ سر: در علم زیست شناسی جمجمه، استخوان سر،برای مثال روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند / زنهار کاسۀ سر ما پرشراب کن (حافظ - ۷۹۲)
کاسۀ زانو: در علم زیست شناسی استخوان روی مفصل زانو، آیینۀ زانو، سر زانو، کشکک
کاسۀ گل: در علم زیست شناسی مجموعۀ کاسبرگ ها، کالیس
در علم زیست شناسی حقۀ گل، کالیس
کاسۀ سر: در علم زیست شناسی جمجمه، استخوان سر،
کاسۀ زانو: در علم زیست شناسی استخوان روی مفصل زانو، آیینۀ زانو، سر زانو، کشکک
کاسۀ گل: در علم زیست شناسی مجموعۀ کاسبرگ ها، کالیس