تَگَرگ، قطره های باران که در اثر سرد شدن ناگهانی هوا در ارتفاع کم به صورت دانه های کوچک یخ می بارد، سَنگچِه، یَخچِه، سَنگرَک، شَهَنگانِه، پَسکَک، پَسَنگَک، آبِ بَستِه، ژالِه، سَنگَک
آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک وسنگچه و یخچه نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). ژاله. (برهان). تگرگ. ژاله. یخچه. (سروری). تگرگ. (رشیدی). تگرگ که باران منجمد است. (فرهنگ نظام) : بر موالیت بپاشد همه در و گوهر بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار. رودکی. ، در جهانگیری چنین آمده است: با اول مضموم و ثانی مفتوح نام مرغی است که کوچک و خوش آواز بود و بیت بالا را از رودکی شاهد آورده ولی طبق فرهنگها یا کاتب غلط نوشته یا صاحب فرهنگ سهو کرده
که خرج از کسی جدا دارد. که مال از وی ممتاز دارد، دو کاسه بودن با کسی، مالشان از یکدیگر جدا بودن. (یادداشت مؤلف) : با زن خویشتن دو کاسه مباش وآنچه داری به سوی خود متراش. اوحدی
رکاسه. ریکاشه. به زبان اهل مرو خارپشت کلان را گویند و به عربی قنفذ خوانند. (برهان). خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء) (از شرفنامۀ منیری). خارپشت. (فرهنگ جهانگیری) (از صحاح الفرس). به معنی اشغر است و صحیح آن ژیکاسه است. (انجمن آرا). رکاسه. ریکاشه. صاحب انجمن آرا می نویسد صحیح ژیکاسه است، نمی دانم دلیلش چیست. قدیمترین نسخۀ اسدی (766هَ. ق.) ریکاسه دارد. (یادداشت مؤلف) : نتوان یافت از کدو گوداب نه ز ریکاسه جامۀ سنجاب. عنصری. کسی کرد نتوان ز زهر آبگین نسازد ز ریکاسه کس پوستین. عنصری. همی تا سمور است و سنجاب چین نپوشد ز ریکاسه کس پوستین. اسدی. رجوع به رکاشه و ریکاشه شود