- شکاری
- هر چیز منسوب و متعلق و مربوط به شکار آن چه در شکار به کار رود: باز شکاری سگ شکاری اسب شکاری تفنگ شکاری هواپیمای شکاری، قالیی که مناظر شکار گاه روی آن نقش شده
معنی شکاری - جستجوی لغت در جدول جو
- شکاری
- هر چیز منسوب و مربوط به شکار، قالبی که نقش آن منظره شکارگاه باشد، شکار کننده
- شکاری
- ویژگی آنچه در شکار به کار می رود مثلاً تفنگ شکاری، پرندۀ شکاری، باز شکاری، سگ شکاری، شکار کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زراعت کاری
هویدایی، ظهور، پیدائی
کشت کاری، زراعت، کشت وکار
کلاهبرداری شار آمیزش چیزی کم بها با چیزی پر بها
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
نابکار، باطل بیهوده، بی قدر حقیر
به سلاک گرفتن (سلاک کرایه)
جمع سکران، مستان
پارسی تازی گشته چاکر مزدور
عمل شبکار کار کردن در شب
کنگر خر از گیاهان چرخله
زر، کشتزار
شکار کننده، صیاد
یوز پلنگ
گوشت چربناک، گوش پر موی، موش دشتی
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار
آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، شکارگر، شکارگیر، صیّاد، صیدافکن، صیدبند، صیدگر، قانص، نخجیرگان، نخجیرگر، نخجیرگیر، نخجیروال، نخجیرزن، متصیّد، حابل
گیاهی که ساقۀ باریک و شاخ و برگ سست و ضعیف دارد، چرخله، چرخه، کافیلو
فریبندگی، حیله گری
صیاد، شکارگر
سکران، مست
Predator
хищник
Raubtier
drapieżnik
predador
predatore
depredador
prédateur