شپلت. شپیل. شفل. پایه و مرتبه. (برهان) (انجمن آرا). پایه و مرتبه و منزلت و جاه. (از ناظم الاطباء) ، پاچۀ شتر را گویند از آنجا که به زمین نزدیک است. (از برهان) (از ناظم الاطباء). سپل. سول. سفل، صدا و آوازبلند کردن. (برهان). صدا بلند کردن. (انجمن آرا)
شپلت. شپیل. شفل. پایه و مرتبه. (برهان) (انجمن آرا). پایه و مرتبه و منزلت و جاه. (از ناظم الاطباء) ، پاچۀ شتر را گویند از آنجا که به زمین نزدیک است. (از برهان) (از ناظم الاطباء). سپل. سول. سفل، صدا و آوازبلند کردن. (برهان). صدا بلند کردن. (انجمن آرا)
شاپلاق. شپلاق. صدای سیلی. رجوع به شپلاق شود. آوای زدن با کف دست بر روی یا گردن. تپانچه که اسم دیگرش سیلی است. (فرهنگ نظام). زدنی با آواز بر صورت یا گردن کسی با کف دست: زمانه بین که ز سرپنجۀ ستم هر دم به بیخ گوش نشاطم همی زند شپلق. فوقی یزدی
شاپلاق. شپلاق. صدای سیلی. رجوع به شپلاق شود. آوای زدن با کف دست بر روی یا گردن. تپانچه که اسم دیگرش سیلی است. (فرهنگ نظام). زدنی با آواز بر صورت یا گردن کسی با کف دست: زمانه بین که ز سرپنجۀ ستم هر دم به بیخ گوش نشاطم همی زند شپلق. فوقی یزدی