جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شپلیدن

شپلیدن

شپلیدن
سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کِشیدَن، صَفیر زَدَن، شَخلیدَن، شَخولیدَن
شپلیدن
فرهنگ فارسی عمید

شپلیدن

شپلیدن
صفیر زدن. آواز کردن از دهان به وقت کبوتر پرانیدن. (برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). سوت زدن. صفیر زدن بر مرغان و غیره. (فرهنگ فارسی معین) ، شیفته شدن. شیدایی شدن. (از برهان قاطع). شیفته شدن. شیدایی گشتن. (ناظم الاطباء). دیوانگی کردن. (برهان) (ناظم الاطباء) ، افشردن. (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ نظام). فشار دادن. (ناظم الاطباء) : عصّار، شپلندۀ انگور و جز آن. (منتهی الارب) ، نرم کردن، هموار نمودن با دست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شخلیدن

شخلیدن
فریاد زدن بانگ کردن، صفیر زدن، افسردن پژمردن پژمرده شدن
شخلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

شهلیدن

شهلیدن
ازهم پاشیدن، پراکنده شدن، پخش شدن، برای مِثال چو افتاد دشمن در آن پای لغز / به سمّ سمندش بشهلید مغز (نظامی5 - ۹۷۳)
شهلیدن
فرهنگ فارسی عمید