جدول جو
جدول جو

معنی شپلت

شپلت
پایه، مرتبه، منزلت، سوت، صدایی که با گذاشتن دو سرانگشت میان لب ها از دهان برمی آورند، سافوت، صفیر، شپل، شپیل، سپیل
تصویری از شپلت
تصویر شپلت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شپلت

شپلک

شپلک
مصغرشپل. (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). رجوع به شپل شود
لغت نامه دهخدا

شپلق

شپلق
شاپلاق. شپلاق. صدای سیلی. رجوع به شپلاق شود. آوای زدن با کف دست بر روی یا گردن. تپانچه که اسم دیگرش سیلی است. (فرهنگ نظام). زدنی با آواز بر صورت یا گردن کسی با کف دست:
زمانه بین که ز سرپنجۀ ستم هر دم
به بیخ گوش نشاطم همی زند شپلق.
فوقی یزدی
لغت نامه دهخدا

پلت

پلت
درختی از تیره افراها که جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان است و در سراسر جنگلهای خزر وجود دارد. برگهایش پنجه یی است گندلاش پلاس بستام بلس، سفیدار، شیردار
فرهنگ لغت هوشیار