جدول جو
جدول جو

معنی شوهردار - جستجوی لغت در جدول جو

شوهردار
ویژگی زنی که زناشویی کرده و دارای شوهر است
تصویری از شوهردار
تصویر شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
شوهردار
(اَ خوَ / خُ رَ دَ / دِ)
مقابل بی شوهر. زن که در نکاح مردی باشد. زن که همسر دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوهرداری
تصویر شوهرداری
شوهر داشتن، از شوهر مواظبت و مراقبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشوردار
تصویر کشوردار
نگهبان کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهردار
تصویر گوهردار
دارای گوهر، کنایه از دارای نژاد نیک، اصیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوهردار
تصویر جوهردار
دارای استعداد و شایستگی، اصیل
دارای جلا و درخشندگی
تیغ و شمشیر تیز و برّان، جراز، شربت الماس، قاضب، حسام، صارم، صمصام، غفج، شمشیر آبدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچه ها، خیابان ها، مواظبت باغ های عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل می شود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوهربار
تصویر گوهربار
گوهربارنده، گوهرافشان، کنایه از چشم اشکبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
رئیس شهرداری، نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
ابن شیرویه. مؤلف کتاب فردوس الاعلی و زین الائمه عبدالسلام بن محمد بن علی الخوارزمی الفردوسی بسبب روایت این کتاب معروف به فردوس شده و صاعدبن یوسف خوارزمی از عبدالسلام مذکور روایت کرده است. (یادداشت مؤلف). ابومنصور شهرداربن شیرویۀ همدانی محدث دیلمی الاصل. نسبش به ضحاک بن فیروز صحابی رسد. او راست: مسندالفردوس در حدیث. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 418). حاجی خلیفه او را ملقب به حافظ و گردآورندۀ اسانید مسند الفردوس دانسته که در 4 جلد بوده است. و وفات او را به سال 558 هجری قمری یاد کرده است. رجوع به کشف الظنون شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو هََ)
تیمارداری زن شوی را. شوهر را نگهداری کردن. با شوهر به سر بردن.
- امثال:
همسایه ها یاری کنیدتا من شوهرداری کنم
لغت نامه دهخدا
(چِ رَ / رِ گُ)
دارای گوهر. دارای جواهر:
خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من، ای بحر گوهردار من.
مولوی (کلیات شمس).
، دارای نژاد. اصیل. نژاده، دارای جوهر چنانکه تیغ و شمشیر و جز آن. جوهردار:
جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد
دست و تیغش هر دو گوهربار و گوهردار باد.
امیرمعزی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهردارنده. نگهدارندۀ شهر. نگهبان بلد. (فرهنگ فارسی معین). حافظ نظم کشور. متقدمان این کلمه را از صفات سلطان می شمرده اند همچون شهرگیر و جز آن:
گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق
از کمند شهریار شهرگیر شهردار.
فرخی.
، صیاد. کسی که صید طیور میکند. (ناظم الاطباء) ، رئیس بلدیه. رئیس شهرداری. مسؤول ادارۀ امور شهری. رجوع به شهرداری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوهردان
تصویر گوهردان
جای گوهر صندوقچه جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
دارای گوهر خداوند جواهر، دارای نژاد نیک نژاده اصیل، دارنده جوهر (تیغ و شمشیر و جز آن) جوهر دار: جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد دست و تیغش هر دو گوهر بار و گوهر دار باد (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
پاکیزه نگهداشتن خیابانها و پارکها و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوهر دار
تصویر شوهر دار
حالت و کیفیت شوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
حافظ نظم و شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهردار
تصویر شهردار
نگه دارنده شهر، رییس شهرداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوهردار
تصویر گوهردار
شمشیر آب داده و جوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوهردار
تصویر جوهردار
نژاده، اصیل، مستعد، کاری، شمشیر و تیغ آبداده و تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
عمل و شغل شهردار، اداره ای از توابع وزارت کشور که در هر شهر برای پاکیزه نگاه داشتن خیابان ها و کوچه ها و پارک ها و تأمین روشنایی و تقسیم آب و احداث پارک ها و خیابان ها تحت نظر انجمن شهرو شهردار به اجرای وظیفه خود می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوهربار
تصویر گوهربار
نثار کننده گوهر، گوهرافشان، جوانمرد، ریزنده قطرات (ابر)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
Municipality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لوله تفنگی که آلیاژی از مواد رنگی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت شمشاد، شهردار شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
муниципалитет
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
Gemeinde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
муніципалітет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
gmina
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
市政府
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
município
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شهرداری
تصویر شهرداری
municipio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی