جدول جو
جدول جو

معنی شوهردار

شوهردار
ویژگی زنی که زناشویی کرده و دارای شوهر است
تصویری از شوهردار
تصویر شوهردار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شوهردار

شوهردار

شوهردار
مقابل بی شوهر. زن که در نکاح مردی باشد. زن که همسر دارد
لغت نامه دهخدا

جوهردار

جوهردار
نژاده، اصیل، مستعد، کاری، شمشیر و تیغ آبداده و تیز
جوهردار
فرهنگ فارسی معین

جوهردار

جوهردار
دارای استعداد و شایستگی، اصیل
دارای جلا و درخشندگی
تیغ و شمشیر تیز و برّان، جُراز، شَربَتِ اَلماس، قاضِب، حُسام، صارِم، صَمصام، غُفج، شَمشیرِ آبدار
جوهردار
فرهنگ فارسی عمید

شوهرداری

شوهرداری
تیمارداری زن شوی را. شوهر را نگهداری کردن. با شوهر به سر بردن.
- امثال:
همسایه ها یاری کنیدتا من شوهرداری کنم
لغت نامه دهخدا

گوهردار

گوهردار
دارای گوهر. دارای جواهر:
خوش می روی در جان من، خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من، ای بحر گوهردار من.
مولوی (کلیات شمس).
، دارای نژاد. اصیل. نژاده، دارای جوهر چنانکه تیغ و شمشیر و جز آن. جوهردار:
جود و عدلش هر دو نعمت ساز و محنت سوز باد
دست و تیغش هر دو گوهربار و گوهردار باد.
امیرمعزی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا