نامی. نموکننده. بالنده، جنبانندۀ کودک به روی دستها و یا زانوها. (ناظم الاطباء) ، آنکه قدرت درست راه رفتن ندارد و بر زمین میخزد (؟) : رود خاک درش عالم برومال گوالنده پهن رفته چو اطفال. میرنظمی ؟ (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 327)
نامی. نموکننده. بالنده، جنبانندۀ کودک به روی دستها و یا زانوها. (ناظم الاطباء) ، آنکه قدرت درست راه رفتن ندارد و بر زمین میخزد (؟) : رود خاک درش عالم برومال گوالنده پهن رفته چو اطفال. میرنظمی ؟ (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 327)
محاسب. حساب کننده. (ناظم الاطباء). حسیب. محصی. آمارگیر. (یادداشت مؤلف) : برفتند هر یک سوی تخت خویش یکایک شمارنده بر بخت خویش. فردوسی. کسی کو کسی را نیاید بکار شمارنده زو برنگیرد شمار. نظامی. ذموم، بسیار عیب شمارنده مردم را. (منتهی الارب)
محاسِب. حساب کننده. (ناظم الاطباء). حسیب. محصی. آمارگیر. (یادداشت مؤلف) : برفتند هر یک سوی تخت خویش یکایک شمارنده بر بخت خویش. فردوسی. کسی کو کسی را نیاید بکار شمارنده زو برنگیرد شمار. نظامی. ذموم، بسیار عیب شمارنده مردم را. (منتهی الارب)