نام محلی کنار راه دلیجان به خمین میان سنج آباد ومیانرودین در 51500متری دلیجان، (یادداشت مؤلف) نهری است به خوزستان که مقداری از آن از اهواز بگذرد و شاید همان ’سولان’ باشد، (از معجم البلدان) نام محلی کنار راه یزد و طبس میان رباط پشت بادام و رباط خان در 246000متری یزد، (یادداشت مؤلف) قریه ای در 33هزارمتری قم میان لنگرود و فیروزآباد و آنجا ایستگاه ترن است، (یادداشت مؤلف) نام یکی از بلوکات ساری به مازندران، (ترجمه سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 83) رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد، (یادداشت مؤلف) دهی است در دوفرسخی مشرق شکفت به فارس، (فارسنامۀ ناصری) نام محلی به شمال مروارید در فارس، (فارسنامۀ ناصری) سه فرسخ جنوبی ارسنجان است، (فارسنامۀ ناصری) نام شهری به روم، نوشیروان آن را گشوده است، (فهرست شاهنامۀ ولف) : چنین تا بیامد بدان شارسان که شوراب بد نام آن کارسان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2343)
نام محلی کنار راه دلیجان به خمین میان سنج آباد ومیانرودین در 51500متری دلیجان، (یادداشت مؤلف) نهری است به خوزستان که مقداری از آن از اهواز بگذرد و شاید همان ’سولان’ باشد، (از معجم البلدان) نام محلی کنار راه یزد و طبس میان رباط پشت بادام و رباط خان در 246000متری یزد، (یادداشت مؤلف) قریه ای در 33هزارمتری قم میان لنگرود و فیروزآباد و آنجا ایستگاه ترن است، (یادداشت مؤلف) نام یکی از بلوکات ساری به مازندران، (ترجمه سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 83) رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد، (یادداشت مؤلف) دهی است در دوفرسخی مشرق شکفت به فارس، (فارسنامۀ ناصری) نام محلی به شمال مروارید در فارس، (فارسنامۀ ناصری) سه فرسخ جنوبی ارسنجان است، (فارسنامۀ ناصری) نام شهری به روم، نوشیروان آن را گشوده است، (فهرست شاهنامۀ ولف) : چنین تا بیامد بدان شارسان که شوراب بد نام آن کارسان، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2343)
آب شور، آبی شور، آب که نمک دارد، (یادداشت مؤلف)، شورابه، آب نمکین و شورمزه، (ناظم الاطباء) : شوراب ز قعر تیره دریا چون پاک شود، شود سمائی، ناصرخسرو، اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم، ناصرخسرو، اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده ست چندین گهر و لؤلؤ ارزنده و زیبا، ناصرخسرو، تا فزایدکوری از شوراب ها زانکه آب شور بفزاید عمی، مولوی
آب شور، آبی شور، آب که نمک دارد، (یادداشت مؤلف)، شورابه، آب نمکین و شورمزه، (ناظم الاطباء) : شوراب ز قعر تیره دریا چون پاک شود، شود سمائی، ناصرخسرو، اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخیزد یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم، ناصرخسرو، اندر بن شوراب ز بهر چه نهاده ست چندین گهر و لؤلؤ ارزنده و زیبا، ناصرخسرو، تا فزایدکوری از شوراب ها زانکه آب شور بفزاید عمی، مولوی
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی شمال غربی پاوه بر سر راه پاوه به نوسود، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توت و عسل و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 4 هزارگزی شمال غربی پاوه بر سر راه پاوه به نوسود، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توت و عسل و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دریابندۀ مسائل غامض و دور از درک، زودیاب، تیزیاب، تیزفهم، مقابل دیریاب، سریعالانتقال، (یادداشت مؤلف) : همه دیده کردند یکسر پرآب از آن شاه پردانش دوریاب، فردوسی، بگفتا کز اندیشۀ دوریاب ببینم همه بودنیها به خواب، اسدی، چه دانی دگر گوید این دوریاب که هست آتش این کش همی گویی آب، اسدی
دریابندۀ مسائل غامض و دور از درک، زودیاب، تیزیاب، تیزفهم، مقابل دیریاب، سریعالانتقال، (یادداشت مؤلف) : همه دیده کردند یکسر پرآب از آن شاه پردانش دوریاب، فردوسی، بگفتا کز اندیشۀ دوریاب ببینم همه بودنیها به خواب، اسدی، چه دانی دگر گوید این دوریاب که هست آتش این کش همی گویی آب، اسدی
نام یکی از خدایان کششوها (حکام بابل) و همان سوریۀ آریایی است که خورشید باشد (سین = S علامت فاعلی است که در شوریاس بجای مانده است)، (از فرهنگ ایران باستان ص 234)
نام یکی از خدایان کششوها (حکام بابل) و همان سوریۀ آریایی است که خورشید باشد (سین = S علامت فاعلی است که در شوریاس بجای مانده است)، (از فرهنگ ایران باستان ص 234)