جدول جو
جدول جو

معنی دشواریاب

دشواریاب
آنچه به سختی به دست آید، صعب الحصول، صعب الوصول، دشواررس
تصویری از دشواریاب
تصویر دشواریاب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دشواریاب

دشواریاب

دشواریاب
دشوار یافت. عزیز. دشواررس. دیریاب. صعب الوصول، که بدشواری یافته شود. که بسختی در دسترس آید:
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بودواده جواب.
مولوی
لغت نامه دهخدا

دشواریافت

دشواریافت
عزیز. دشواریاب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

دشوارزای

دشوارزای
دشوار زاینده. زنی که بزحمت میزاید. عسر الولاده. (ناظم الاطباء). بر زنی که هر بار سختی کشد در وضع حمل اطلاق شود. (شعوری ج 1 ص 454)
لغت نامه دهخدا

دشوارجای

دشوارجای
جای دشوار. ناهموار و صعب: روس (جد روسان) بگردید و جایی نیافت جز جزیره ای... آنجا مقام گرفت در آن بیشه ها و دشوارجای. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا